" بکندند موی وشخودند روی زایران برآمدیکی های وهوی سرسرکشان گشت پردردوخاک همه دیده خون وهمه جامه چاک."
کندن موی وشخودن روی وخاک برسرریختن وجامه چاک زدن ازرسم ورسوم ایرانیان درایام سوگواری است،که هنوز دردهستان های دور ودرمیان روستاییان رایج است.زنان سوگوار ومویه گر،دردریغ یارازدست رفته ،روی می خراشندوموی برمی کَنندوخاک برسر می ریزند.این رسوم دیرینه ی کهن دارد .چنان که سکایان باستانی نیز، موی خویش می بریدند وبربازوانشان زخم برمی زدند ومویان،درپی پیکر مرده روان می شده اند.این کاروان سوگ چهل روز راه می پیمودندوازدهکده ای به دهکده ای می رفتند.
"خبرشدکه سام نریمان بمرد همی دخمه سازد، ورا زال گُرد"
دخمه:درپهلوی دخمک بوده است.درکاربردومعنای قدیم آن ،جایی بوده است که لاشه ی مردگان رادرآن می سوخته اند.سوختن مردگان که ازرسم وشیوه های کهن هندواروپاییان بوده است ،هنوزدرواژه ی دخمه که به معنای دیرینه یان سوختنگاه است ،به یادگار مانده است.
بدوگفت اولاد:"نام توچیست؟ چه مردی وشاه وپناه توکیست؟"
چنین گفت رستم که:"نام من اَبر اگرپوشدگه رزم گَبر"
رستم در پاسخ اولاددیو که نام اورا می پرسد منش پهلوانی رارعایت می کند وازگفتن نام خویش می پرهیزدوخویشتن را "اَبر"می نامد.پوشیدن نام ریشه درباورشناسی کهن داردودرجهان باستان ،نام دارای ارزش ورازآلود بوده است.پیشینیان،به گونه ای جادوانه نام را برترین نشانه ونماینده ی نامور می دانستندومی پنداشتند که تمام هستی آدمی درنام وی می گنجدونام است که درمیان نشانه ها، نامور را به یکبارگی باز می تابد ونشانگراست.به گفتاری هرکس نامی داردکه درروز الست بروی نهاده شده است.پیشینیان برآن بوده اند که اگربیگانه یاهماورد برنام کسی آگاهی یابد،به شیوه ی رمزالود راهی به درون وی خواهدبرد وبراوچیره خواهدشد.ازدیدگذشتگان ،نام بزرگترین وکاراترین جای آسیب رسانی به انسان است ؛ازاین روی پهلوانان ازگفتن نام خویش به حریف خودداری می کردند.هنوزهم پاره ای ازمردان که سخت به این سنّت پایبندند،از بردن نام زن ودخترانشان پروا می کنند وبه کنایه نام آن هارابه زبان می رانند.؛زیرا می پندارند که شنونده ی بیگانه ،با آگاهی ازنام آن ها ،به گونه ای راهی به خانه خواهدیافت وبا آن ها پیوند خواهدیافت.امروزه فالگیران برپایه ی همین باور پیش ازهرکار نام مشتری راازاومی پرسند.
"زمستی ،هم آن روزبازایستاد دوم روز ،رفتن نیامدش یاد
سه دیگر،سحرگاه بیاوردمی نیامدزمَی ،یادفرمان کی
به روزچهارم،برآراست گیو چنین گفت باگردسالار..."
درداستان رستم سهراب، رستم سه روز ازرفتن به میدان جنگ خودداری نمود ودراین سه روز گیومهمان رستم بود.گویا ،درادب وآیین کهن ایرانی ،مهمان دستکم سه روز را می بایست درخانه ی میزبان وبهره مند ازخوان وی بگذراند.اگرمهمان چنینن نمی کرد ،رفتار وی برمیزبان گران می آمد وآن رامایه ی سرافکندگی خویش می دانسته است.در شاهنامه چندین بار برچنین رسمی برمی خوریم ؛درداستان بیژن ومنیژه ،بیژن سه روز مهمان منیژه بود.یادرداستان رستم واسفندیار،رستم ازاومی خواهدسه روز مهمان اوباشد.
"همان خیمه ازدیبه رنگ رنگ همان تخت وپرمایه زین پلنگ
برآتش نهادندوبرخاست غَو همی گفت زار:"ای جهاندارنو"
یکی از رسم های کهن درهنگام سوگواری آن بوده که پس ازمرگ سالاری بزرگ،سراپرده وخیمه وجنگ افزارهای اورا درآتش می سوخته اند.چنین رسمی هنوز درمیان پاره ای ازمردمان رواج دارد .یکی ازانگیزه های این رفتار درمیان مردمان کهن،بیم از مردگان وبازگشت روان های آنان بوده است .بازماندگان خانه ی مرده رابه آتش می کشیدند ،تاپیونداواز جهان به یکباره قطع گردد.
" برگرفته ازکتاب نامه ی باستان دکتر کزازی"
وجه تسمیه نوروز
از همین داستانی که بیرونی آن را نقل کرده نیک بر میآید که نوروز را به معنی «روز نو و تازه» یعنی روزی که سال نو بدان آغاز گردد، میدانستند. ابوریحان در التفهیم نوشته:
«از رسمهای پارسیان نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، و از این جهت روز نو نام کردند، زیرا که پیشانی سال نو است.»
برخی نوشتهاند سبب آنکه این روز را نوروز خواندند آن بود که صابیان در روزگار طهمورث پدید آمدند و چون جمشید با پادشاهی رسید دین را تازه کرد و چون نوروز روز نوین بود آن را جشن گرفتند و نیز گفتهاند: جم در شهرها میگردید و چون خواست به آذربایجان اندر شود بر تختی از زر نشست و مردم به دوش میبردند و چون فروغ خورشید برو تابید و مردم او را بدیدند، وی را بزرگ داشته بدان شادی کردند و آن روز را جشن گرفتند و آن روز میان مردم آئین شد که به یکدیگر شکر دادند.
حسین بن عمرو الرستمی که از سرداران مأموران بود از مؤبدان مؤبد خراسان سبب پیدایش نوروز و مهرگان را پرسشید و او علت ایجاد نوروز را چنین شرح داد که در بطیخه وبائی پدیدار گشت و ساکنان آن به ناگزیر فرار اختیار کردند ولی مرگ برایشان مستولی شد و همگی بمردند، و چون نخستین روز فرا رسید خداوند بارانی برایشان بارید و آنان را زنده کرد و ایشان به مساکن خود بازگشتند. پس پادشاه آن زمان گفت که: «این نوروز است» یعنی روز نوین میباشد و در نتیجه این روز بدان نامیده شد و مردم آن را مبارک شمرده عید گرفتند.
و نیز گفتهاند: «چون اهریمن برکت را از روی زمین زایل کرد و باد را از وزش انداخت تا درختان خشک شوند و نزدیک بود که عالم کون دچار فساد گردد پس جمشید به امر خداوند و ارشاد او به ناحی? جنوبی رفت و قصد مقام ابلیس و یاران وی کرد، در آنجا مدتی بماند ت این غائله رفع شد. پس مردم به اعتدال و برکت و فراوانی برگشتند و از بلا نجات یافتند و در این هنگام جم به دنیا بازگشت و در این روز مانند آفتاب طلوع کرد و نور از او ساطع شد چه او مثل خورشید نورانی بوده است و از این روی مردم از دو افتاب تعجب کردند و آنچه چوب خشک بود سبز شد پس مردم گفتند: روز نو.»
ابن البخی در فارسنامه نوشته: «پس ]جمشید[ بفرمود تا جمل? ملوک و اصحاب اطراف و مردم جهان به اصطخر حاضر شوند چه جمشید در سرای نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن. و همگان بر این میعاد آنجا حاضر شدند؛ و طالع نگاه داشت و ان ساعت که شمس به درج? اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش، در آن سرای به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و هم? بزرگان جهان در پیش او بایستادند و جمشید گفت: بر سبیل خطبه که ایزد تعالی ارج و بهاء ما تمام گردانید و تأیید ارزانی داشت و در مقابله این نعمتها بر خویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکوئی فرمائیم ـ چون این سخنان بگفت همگان او را دعای خیر گفتند و شادیها کردند و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و آن سال باز نوروز آئین شد ـ و آن روز هرمز از ماه فروردین بود و در آن روز بسیار خیرات فرمود و یک هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول بودند.» شکی نیست که هم? این گفتارها افسانهآمیز است ولی از تواتر این اخبار وجه تسمی? نوروز و همچنین قدمت (انتساب آن به اعصار آریائی پیش از ظهور زرتشت) آشکار میگردد.
روزهای نوروز عامه و خاصه
جشن نوروز فقط در روز اول فروردین ماه برپا نمیشده بلکه چندین روز دوام مییافته. ابوریجان در التفهیم، پساز ذکر نخستین روز فروردین، نوشته:
«و آنچه از پس او است پنج روز همه جشنها است و ششم فروردین ماه «نوروز بزرگ» است زیرا که خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و کروهان بگزاردندی و حاجتها روا کردندی: آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگان را و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزی است از فرنامه و بدو فلک آغاز گردیدن» شهمردان رازی در روضة المنجمین نوشته:
«نوروز بزرگ ـ آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشسستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی، و چون این پنج روز به گذشتی به لهو کردن و باده خوردن مشغول شدندی پس از این روز از این سبب بزرگ کردندی و گفتهاند که آن روزی است که جمشید مردم را بشارت دادی به بیمرگی و تندرستی و آمرزندگی و گویند که هم اندر این روز بود که کیومرث... دیو را بکشت و بسیار گونه گفتهاند لکن چون درستی آن ندانم بدین اختصار شد.»
برخی در ضمن رسوم درباری، مدت این جشن را یک ماه دانستهاند و گروهی پنج روز اول را نوروز عامه و بقیه را نوروز خاصه نامیدهاند. بدیهی است که اگر فیالمثل در دربار شاهنشاهان ساسانی یک ماه جشن برپا میشده، این امر مستلزم آن نبود که هم? مردم یک ماه تمام را جشن بگیرند بلکه در پنج روز اول همگی جشن برپا میکردند. نوروز خاصه را «نوروز بزرگ» و «جشن بزرگ» و «نوروز ملک» هم خواندهاند.
در پنج روز اول فروردین حقهای حشم و لشکر را میگزاردند. و حاجت آنان روا میکردند و چون نوروز بزرگ میرسد زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو مینمودند و به عشرت میپرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشید و به گفتار ابوریحان بیرونی پس از وی و به نظر محققان معاصر به هنگام شاهنشاهی ساسانیان، فروردین ماه به شش بخش تقسیم میشده که پنج روز اولی را شاهنشاه به اشراف و پنج روز دوم را به بخشش اموال و دریافت هدیههای نوروز و پنج? سوم را به خدم خود و چهارم را به خواص خویش و پنجم را به لشکریان و ششم را به رعایا اختصاص میداد.
نخستین پادشاهی که در دو قسمت نوروز عامه و خاصه را به هم پیوست و هم? ایام ما بین آن را جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود.
|
|||||||
|
|||||||
|
ساده رنگ
آسمان آبی تر
آب،آبی تر
من درایوانم،رعناسرحوض
رخت می شویدرعنا
برگهامی ریزد.
مادرم صبحی می گفت:موسم دلگیری است.
من به او گفتم:زندگانی سیبی است گازبایدزدباپوست.
زن همسایه درپنجره اش ،تورمی بافد،می خواند.
من"ودا"می خوانم گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی،مرغی،ابری.
آفتابی یکدست
سارها آمده اند. تازه لادن ها پیداشده اند . من اناری رامی کنم دانه،به دل می گویم: خوب بود این
می پرددرچشمم آب انار؛اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعناهم.
نشانی
خانه ی دوست کجاست؟ درفلق بود که پرسیدسوار
آسمان مکثی کرد
رهگذرشاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن هابخشید.
وبه انگشت نشان داد سپیداری وگفت:
"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خداسبزتراست
ودرآن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که پشت بلوغ ،سربدر می آورد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دوقدم مانده به گل،
پای فواره ی جاوید اساطیرزمین می مانی
وتو راترسی شفاف فرامی گیرد.
درصمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی،
کودکی می بینی
رفته ازکاج بلندی بالا،جوجه برداردازلانه ی نور
وازاومی پرسی
خانه ی دوست کجاست؟"
جشن سَدِه ازجشن های بزرگ ایرانیان بوده،همچون مهرگان ونوروزوبه نظرمی رسد مناسبت ویژه ای باکشف آتش داشته است.اززمانهای بسیاردور تابه امروز-دردهم بهمن ماه که بنابه سنت روزپیدایش آتش است-آتش افروزی می شود.دروجه تسمیه این جشن به سده ،باورهای گوناگونی وجوددارد.برخی نوشته اند:"چون دراین روز تعداد فرزندان کیومرث به صدرسید،ازاین رو سده می گویند."برخی دیگرگویند:"پسران ودختران کیومرث به سن رشدوتمیزرسیدند وشب آن روز رابه فرمان کیومرث جشن گرفتندوشادمانی کردند."برخی سده راجشنی می دانندکه:"به مناسبت صدمین روزازآغاز زمستان بزرگ (ازاول آبان تادهم بهمن)برگزار می شد."عده ای هم آن راجشنی دانسته اند "به مناسبت پیروزی بردشمن به یاری آتش."نیزگفته می شود:"دراین روز،اهریمن بدکنش سرمارابه شدت خود می رساندتا به آفریدگان اورمزدگزندبرساند ونیروی اورمزدی دراین روزآتش برای مقابله باسرما می آفریند."نیزآمده است:"ازروزجشن سده تازمان گردآوری غله صدروز باقی است وجشن به این مناسبت برگزار می شده است.
مهر(نام یکی ازفرشتگان آیین زردشتی ،الهه ی دوران باستان ،مظهرمحبت وپیمان وروشنایی)+گان(پسوندنسبت که برای جشن هانیز به کارمی رفته).معرب آن مهرجان است.جشن مهرگان به هنگام انقلاب زمستانی درشانزدهم مهربر پامی شده است ویکی ازجشن های بزرگ ایران قدیم بوده است.برخی ازخاورشناسان براین باورند که سال هخامنشی، ازماه باگ یادی (باغیادیش) -ماه ستایش بغ_آغازمی شده که بعدها به جای آن،که جشن نوروز زمان هخامنشیان بوده،جشن مهرگان یاعیدمیتراخدای نوروآفتاب معمول می شود.واین ترتیب رابه زمان رواج تقویم اوستایی،دراواخر سلطنت داریوش بزرگ،درمیان سال های 493و486،پیش از مسیح،مربوط می دانند.بنابر بن دهش،مشی ومشیانه درچنین روزی ازنطفه ی کیومرث تولد یافتند.این جشن بزرگ شش روزطول می کشد،وازروزشانزدهم مهر آغاز می شودودرروز بیست ویکم که "رام روز"است،پایان می گیرد.روزآغازرامهرگان عامه وروزپایان رامهرگان خاصه گویند.درایران باستان تنهادوفصل درنظر می داشتند:اول،تابستان (-hama)،دوم زمستان(-(zyam. نوروز جشن آغازتابستان بودومهرگان جشن آغاززمستان.جشن مهرگان بسیار سرورانگیز وبانشاط بود.کتزیاس می نویسدکه پادشاهان هخامنشی هرگز نمی بایست مست می شدند،مگردرروزجشن مهرگان که لباس ارغوانی می پوشیدند ودر باده پیمایی با می خوارگان شرکت می کردند.روایاتی چند درباره ی جشن مهرگان وجوددارد:مهرگان،به افتخار"مهر،داورسرزمین ایران"برپا می شده است (هینلز،ص126)مهراسم خورشیداست وخورشیددرچنین روزی ظاهرشد وگوینددرچنین روزی فریدون بر ضحاک دست یافت،ودرچنین روزی ایزدان ازآسمان به یاری فریدون فرودآمدند.وگویندکه چون دراین جشن ازپادشاهان به مردم محبت ومهرمی رسیدومهرگان به معنی محبت پیوستن است ،بدین نام موسوم شد.ونیزنوشته اندکه: چون فریدون بر ضحاک غلبه یافت،گاوهای اثفیان (آبتین)را،که ضحاک آن هارا ازدسترس وی دورکرده بود ،رهاکرد وبه خانه ی او برگردانید(بیرونی2،ص 296)بعضی ها دیگر گویندکه فارسیان راپادشاهی مهرنام داشت و به غایت ظالم بود واو در نصف ماه به جهنم واصل شد،بدین سبب آن روزرامهرگان نام کردند ومعنی آن مردن پادشاه ظالم باشد ،چه مهر به معنی مردن وگان به معنی پادشاه ظالم هم آمده است .گرچه برخی ازاین روایات به نظرسست آیند ودرپی گونه ای وجه تسمیه ی عامیانه برای واژه ی مهرگان وجشن مهرگان هستند،امّااز درونمایه ی آن می توان این جشن را،جشن بازیافتن آزادی ورهایی ازستم بیگانگان یاجشن پیروزی نیکی بربدی ،روشنایی وخورشیدومحبت برتاریکی وبیداد دانست.
مازندران که دراوستامازَنه خوانده شده است وازآن بانام "سرزمین مازنی"،مازنه أینه دَئوه سخن رفته است،سرزمینی است که درجغرافیای کهن"،طبرستان"نام داشته است که شکل تازی تپورستان است،به معنای سرزمین تپور.تپورنام یکی ازتیره هایی است ایرانی که دراین سرزمین می زیسته اند.درنامه ی مینوی زردشت،این سرزمین ،نیز سرزمینی دیگر که ورنه چهارگوش نامیده شده است وآن راباگیلان برابر شمرده اند،سرزمین دیوان است .ازهمین روی است که درآغاز داستان کیکاوس ونبرد وی با مازندرانیان ،سخن ازدیوی مازندرانی رفته است که درشکل رامشگران به نزدکیکاوس می آیدتااورابفریبدبااین همه برخی ازپژوهندگان شاهنامه ،دریگانگی مازندران کهن که سرزمین دیوان بوده است باطبرستان که سرزمینی کنونی است درشک وتردید افتاده اند وبادلیل هایی تلاش نموده اند که آن مازندران سرزمینی دیگراست .گاه مازندران را هاماوران یایمن دانسته اند گاه آن راواقع درهندوستان.حسین کریمیان ازجمله پژوهندگان مطرحی است که دراین مورد تحقیقات وسیعی نموده است اوبا توجه به اشعار شاهنامه معتقداست که افزون برمازندران کنونی که دراین کتاب به نام طبرستان نام دارد،دوسرزمین دیگرنیز مازندران نامیده شده اند؛اویکی را "مازندران مشرق " نامیده است ودیگری را "مازندران مغرب"؛مازندران مشرق سرزمینی بوده است درشمال هندوستان که کشمیرولاهوروکاشغروگرگساران وسگساران وجزء آن رادربرمی گرفته است .و مازندران مغرب سرزمینی بوده است درجنوب خلیج پارس که عربستان ویمن وشام ونرم پایان راشامل می شده است . هنگامی که کاوس به دست شاه هاماوران دستگیر می شود رستم نامه ای برای آزادی کاوس به نزد شاه هاماوران می نویسد واورا تهدید به جنگ ومرگ می کند وشاه هاماوران نیز رستم را به مرگ تهدید می کند .رستم بعدازشنیدن پاسخ شاه هاماوران"چوبشنیدپاسخ گوپیلتن / دلیران لشکرشدندانجمن. به تاراج وکشتن، بیاراستند /ازآزرم دل هابپیراستند. سوی ژرف دریادرآمد،به جنگ/چوبرخشکی آمد،نبودش درنگ. برآشفت لشکر؛برآمدخروش/جهان آمدازخون وغارت به جوش. به تاراج وکشتن،سپاهی گران/بشدتاسرمرز مازندران.ذکرنام مازندران دربیت آخر موجب آن شده است که بسیاری مازندران را برابر باهاماوران بدانند.بنابراین نبردکاوس بادیوان ودربندافتادن وی ودل باختنش به سودابه درمازندران مغرب روی داده است. درداستان ضحاک وقتی که فرانَک مادرفریدون ازتعقیب وگریز ضحاکیان به ستوه می آید وجان بچّه اش رادرخطر می بیند ،به نزد نگهبان مَرغزاری می آید که فرزندش را به نزداوبه امانت گذاشته بود.وبه آن نگهبان چنین خطاب می کند:که اندیشه ای دردلم ایزدی /فرازآمده است ازره بخردی . بِبُرّم پی ازخاک جادوستان/شوم تاسرمرزهندوستان. شوم ناپدید ازمیان گروه/بَرَم خوب رخ را به البرزکوه.وچنان که ذکرمی کند دربیت آخرین ،جایگاه البرزکوه درهندوستان بوده است. صادق کیا درمورد نام مازندران این گونه گفته است:"گمان می رود که نام مازندران ازسه جزء ساخته شده باشد:نخست مزmaz به معنای بزرگ ،دوم ایندره indra نام یکی ازپروردگاران آریاییان که دردین مزدیسنی ازدیوهاشمرده شده است.سوم پسوند"ان" که درساختن نام در جای بسیاربه کاررفته است.
.: Weblog Themes By Pichak :.