از کارهای مفید بعضی ازدستگاه های اجرایی کشورکه در خور توجه است وپی درپی وبه شکل مستمر ادامه دارد وموجب الگوپذیری برخی ازکشورهای همسایه گشته واین طور نیست که این کار راامروز انجام دهند ودیگر آن را رها سازند به امان خدا. والحمدالله این کارچنان به شکل مستمر ادامه دارد که موجب محکم شدن بن واساس گشته است که خدا هزاران مرتبه شکر چنین کارهای مفید در کشورمان بسیار است که ازجمله ی این امور می توان به مبارزه با خلافکاران وافراد شرور اشاره نمودکه امروز پس از چندین جرم ناچیز! دستگیر شده وفردا براثر رحمت ورأفت آزاد می گردند وپس فردا مطابق فلان قانون وامر خلاف انجام گرفته دستگیر شده وپسین فردا به خاطر حفظ آبروی مسلمان که از نماز شب هم واجب تر است آزاد می گردند واین تسلسل تا بی نهایت ادامه دارد .چنان که برخی از آن ها قبل از ورود به بازداشتگاه ها به آشپز آن مکان با چهره ای سرخ که نشان ازادب وتربیت والای این عزیزان است! سفارش می کنند که غریبه نیستند ،وبیهوده این قدر خود را برای پذیرایی از آن هابه زحمت نیندازد وهکذا...
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست گفتیم امروزه همه چیز روبه راه است وکسی جرأت هیچ حرفی راهم ندارد !وبه گفته ی آن گزارشگر فوتبال هوا صاف است وچمن عالی یک چیزی بنویسیم که نه سیخ بسوزد ونه کباب .حرف مان همان مافی السابق در حل مشکلات کشوری است وهی این مردم شهر وروستا مشکل خودشان را نزد ما پست می کنند ونظر آخر ازمامی طلبند،آخه بیکارند وهزینه ی پست هم نازل ،هی می نشینند وراه حل می طلبند .بذار این چندماه هم بگذرد وهدفمندی یارانه ها هم روی پست وارسال نامه جاری وساری گردد آن وقت خواهیم دیدکه کسی جرأت ارسال یک نامه ناقابل رادارد یاخیر.امادرهمین ایام گذشته خبرمسرت بخشی که همه را غافلگیر نمود؛استعفای رییس نهضت سواد آموزی کشور بود که در عین ناباوری وآن هم به خاطر مشغله ی زیاد وبالاجبار، ناخواسته تن به استعفاداد وبااصرار رییس آموزش وپرورش درسنگر مشاور مشغول به خدمت رسانی گردید .حالامردم توی این ایام گلوی مبارکشان را جرمی دهند وپشت سر هم نامه می نویسند برای حل معضل بیکاری ازمانظر می خواهند.یک کمی صبرکنید تا مشکل مشغله ی افراد چندین ده شغل ها حل وفصل گردد آن وقت باید نیروی کار ازکشورهای هند وافغانستان واین روزها از چین وارد کنیم.بسیاری ازاین عزیزان خدمت به مردم راسرلوحه ی کار خویش قلمداد می کنند،ای عزیزان ،بزرگان، مردان کوشا درامرخیر ماهم هستیم وتورا به خدا توی این جورکارها ماراازقلم نیندازید!
مژده مژده به تمامی همشهریان وهموطنان عزیز ،از این تاریخ تا آخراسفند در تمامی مناطق کشور ازجنوب گرفته تاشمال کالای ارزان! به طورمستقیم به شهروندان عزیز فروخته خواهدشد .از همشهریان عزیز درخواست می شود به این حراجی های بی نظیر که به قول وزیران ومعاونینش قیمت ها 35 تا55 درصدزیر قیمت بازار است هجوم نیاورند تاخدای نکرده شاهد مصدومیت همشهریان گرامی نگردیم وبه نوشته ی جراید اگر کالای "چینی "به چشم مبارکشان خطورنمود یواشکی وبدون جنجال باشما ره تلفن سه صفرتماس حاصل نمایند تادراسرع وقت مأموران وسربازان مفقودالاثر! سریعاًخود رابه محل حادثه رسانده وبامتخلّف به شدت برخورد نمایند؛ ویقین داشته باشند که درسال آینده که چه بگویم، تا دهها سال چنین بازارهایی تشکیل خواهدشد .بقیه ی ایام جان افرادکم پول در بیاید ،کالا رابا قیمت مصوب بازار خرید بفرمایند واین قدر نگویند قیمت کالا درحال صعود است وکسانی که این حرف ها رامی زنند ،بروند کشکشان رابسابندوبهتراست به جای نگاه کردن کانال های مخرب ماهواره ای چون فارسی وان بروند آخر اخبار صداوسیمایمان رابنگرند که چگونه مردم راضی از قیمت بازار درحال خریدند وبه کوری چشم دشمنان دو ماه پیش خرید نوروزی را شروع نموده اندواگر دیدید قیمت برخی ازاجناس ذره ای تکان خورده ؛بدانید گرانی مصنوعی است واین چنین گرانی درعصر ماقبل تاریخ نیز وجودداشته است .وبدانید "تکان خوردن "قیمت اجناس تفاوت زیادی با "افزایش قیمت ها"دارد وجمع مع الفارق است وکسانی که چنین می کنند لابد ریگی به کفش دارند ومی خواهند با این سخنان ازاساس پوچ، به گرانی وگرانفروشی دامن بزنند که کور خواندند، وبدانیدحرف مرد یکی است ونرخ تورم همان زیر ده درصد است وتکان نخواهد خورد .اگر قیمت کاذب کالا! 100درصد هم بالا رودنرخ همان است که در چند ماهه پیش گفتیم وعوض نخواهدشد.آاخرما که بیکار نیستیم هر روز وهفته بیایم وقیمت کالاهای مختلف رابررسی کنیم وبگوییم نرخ تورم این شد وفلان شد وبا حرف زدن هایمان دل دشمنان راشادکنیم یک بار در سال نرخ تورم اعلام می شود وبس مگر نشنیده اید مرد حرف یکی است .
وقتی که زمزمه ی حذف یارانه ی شیردرمطبوعات به سمع تمام شنوندگان وخوانندگان رسید، شستمان خبردارشد که این روزها اتفاق مهمی درحال رخ دادن است .چرا؟ازاین که فقط درموارد بروزواقعه های مهم است که نه تنها شستمان بلکه تمام انگشتان پاودستمان نیز خبردارمی شوند.وآن اتفاق مهم گران شدن ناگهانی تخم مرغ است که صرافی های تهران واطراف را درافسوس خرید آن نگه داشته است که چرابه جای خرید سکه که قیمت آن هرروزبالاوپایین می رود؛ تخم مرغ تن به تن خرید نکرده اند که الان به پول هنگفتی دست می یافتند. ازسوی دیگردربسیاری از منازل روستا یی وحتی شهری مرغان از چنان عزت واحترامی برخوردارشدندکه درطول تاریخ معاصر سابقه نداشته است .وبه جای درآوردن صداهای عجیب وغریب وفحش وناسزا که هنگام دون دادن نثاراین مرغان زبان بسته می نمودند امروزه آهنگ های شاد ،از سنتی گرفته تا رپ و پاپ وموسیقی های به روز دنیا، برایشان پخش می کنند ویا خطاب عزیزدل من، غذا حاضراست ازگوشه وکنار مرغداری واتاق پذیرایی به گوش می رسد .بعضی هاپاازاین فراتر نهاده وبرای ماکیان عزیز برنامه ی غذایی چیده اند .واقعاًمصداق سخن گرانبارسعدی است که براین مرغان کشور حلول یافته که"گرزحکمت بندددری /زرحمت گشایددردیگری" .رییس مرغان کشورنیز در جمع پرشور مرغان خطاب به مدیریت یارانه ها ی کشور با آهنگی خاص، که لحن تهدید وارعاب از آن مشاهده می شد؛ فرمودند :"حالا که شما یارانه ی نان راحذف نمودیدو روزی مارابُریدید، در چنان مدت طولانی تخم نمی گذاریم تا قیمت آن جهانی شود تاشماباشید روزیِ مرغ هارانَبُرید ."همین بالا رفتن ناگهانی تخم مرغ ،تعادل جامعه مرغان رابه طورکل به هم زده وموجب مرغ سالاری در چنین جامعه هایی شده ؛که حتی جامعه شناسان بزرگ تاریخ چون کنت ودکارت و...نیز آن را پیش بینی نمی کردند . رییس فمینیست های جهان نیز با خشنودی ازچنین تحول بزرگ در جامعه ی مرغان، اظهار امیدواری نمود که زنان جهان باالگوپذیری از چنین انقلابی به حقوق پایمال شده ی خویش دست یابند. این روزها افرادذی نفوذ درمدیریت یارانه ها ی کشور، در حال رخنه کردن درصفوف مرغانند تا شاید با بحث وچانه زنی وبه قول سیاسیون چانه زنی ازبالا وفشارازپایین، آن هارا متقاعدسازند که قیمت تخم مرغ به شرایط قبلی برگردد؛که تاکنون موفق نشدند.در عین حال مرغ های چینی همگام با رؤسای بزرگ چین و حزب کمونیست،مخالف هرگونه تحریمی بر مردم عادی ایران شده ودر حمایت از توده ی ضعیف ،عنوان داشتند که هرچه قدر تخم مرغ می خواهند از کشورشان آماده ومهیا است. این جنگ زرگری کی به پایان می رسد خدا می داند .وخداخودش این نیمرو واملت رااز مانگیرد .آمین ....همین وبس .
نیما نامی آشنادرتاریخ ادبیات معاصر ایران است.درخشش او،درعرصه ی شعرسبب شد که جنبه های دیگر هنروی ازجمله داستان نویسی اش آن چنان که باید وشاید مورد توجه قرار نگیرد.نیمادرداستان نویسی برخلاف عملکرد وی درشعر که بنیان هایش ازسبک شعرفرانسه بی تأثیرنیست به تقلید ازاروپاییان ،به دیده ی تردید می نگرد،به عبارتی می توان گفت که نیمادرعرصه ی هنرداستان نویسی ،ایرانی می اندیشد وازمیان انواع قالب وساختارهای موجود،قصه وافسانه رابرای بیان دردهاوآلام اجتماعی کافی می داند.یکی ازداستان های نیما "مرقد آقا"است که اوچون شعرهایش به تصویرگری های زیبای مناطق شمال وگیلان رومی آورد.اودراین اثربه محصولات ،نحوه ی زندگی ،چگونگی تفکروآداب ورسوم مردم گیلان درقرن هشتم توجه کرده است.داستان ،گِرد افسانه وخرافه ی درخت می گردد وازجهتی ریشه دراسطوره ی اصل انسان دارد وبه گیاه و اصله ی درخت برمی گردد.این داستان درباره ی درخت ازگیل (کُنس)است که ازچوب آن برای ساختن عصا استفاده می کنند "ستار"دردوردست نهالی ازاین درخت می کارد وبرای مشخص کردنش ،رشته ای برگرد آن می بندد وبرای آن که کسی آن را نچیند به مراقبت آن می پردازد .مردم شال را پیچیده درنهال می بینند،آن را مرقدآقافرض می کنند."رجبعلی"سراسیمه به آن جامی آید وسخنا نی درصدق آن باز می گوید.ستار ازاین که نهالش بااین خرافه مصون مانده ،خرسنداست.اما زمانی که می خواهد خودش آن رابِبُرد ،مردم باخطاب سحرانگیز رجبعلی ،مثل "گله ی گوسفندی "که ناگهان "گرگ"به آ ن هانهیب زده باشد،آشفته می شوند ودرهم می ریزند ،به اوحمله ورمی شوند واوراناباورانه می کشند.توجیهات ستار بی فایده است.نیما کوشیده اعتقادات خرافی انسان های را باطنزی زیبا بیان کند طنزی شاد ودرعین حال تلخ است که مایه ای ازخنده ی سرد دارد ،به گونه ای که این پرسش پیش می آید که آیا بایدخندید؟
1-گویندنادردرجنگی که میان او و لران بختیاری پیش آمد،چنان بی مطالعه اقدام به حمله کرد که درنخستین مرحله به محاصره افتادوشکستی سخت یافت.نادرازمهلکه گریخت وگرسنه وخسته به خانه ی پیرزنی دهقان رسید.ساعتی بخفت وچون ازخواب برآمدچیزی طلبید.پیرزن ازآشی که پخته بود کاسه ای پیش اونهاد .نادرازفرط گرسنگی قاشق درآش افکنده رابه دهان برد،ازداغی آش دهانش بسوخت وفریادش برآمد.پیرزن ازمشاهده ی آن حال به خنده افتادوگفت:آش خوردن توهم به جنگ کردن نادرمی ماند.وچون نادرسبب باز پرسید،گفت:"بایدآش راقاشق به قاشق وازکناره ی کاسه می خوردی که خنک تراست.نادرهم مثل توهمه جا راگذاشت وبی مقدمه به قلب دشمن زد وخودش راگرفتاربلاکرد.اگرقدم به قدم پیش می رفت حالاهمه چیز بروفق مرادش بود.
2-تاجری گربه ی دزدی موذی درخانه داشت وبه هرجایش می فرستادبرمی گشت.حیله ای به خاطرش رسید؛تخته ای آورد وقیرریخت ،دست وپای گربه رابه قیرگرفت وتخته راروی دجله انداخت.خلیفه ازشکاربرگشته بود،دید.امرنمودشناگری گربه راازروی آب گرفت آورد.خلیفه رحمش آمد، گربه راازآن نسق رهاکرد رقعه ای نوشت وبرگردن گربه آویخت بااین مضمون که"این گربه به هرخانه برود اذیتش نکنید.گربه رارهاکردند ،آمدبه خانه ی تاجر.تاجردید نامه ای برگردن گربه آویخته،خواند.گربه رابا کلیدحجره وصندوق برد پیش خلیفه،گفت:"تاوقتی که فرمان نداشت من حریفش نبودم،حالا که دستخط خلیفه را هم آورده ،هرچه دارم پیشکش گربه می کنم خودم می روم ازاین خانه!
3-یکی به وزیر نظام که مردی سخت عامی ولیکن بسیارهوشمندوزیرک بود شکایت برد که:"فلانی خانه ی من به غصب تصرف نمود ه است."وادّله ی خویش بنمود.حاکم بر صحت دعوی او یقین کرد ،غاصب رابخواند واسنادتملک اوبخواست.اوگفت :"ازآسمان افتاده ام وخانه ازمن است."وزیرفرمودتااوراببستند وفراوان بزدند وازآن پس به ذی حق بودن مدعی اوحکم فرمودوغاصب راگفت :"دانی ازچه به زدن توفرمان دادم؟ گفت: حضرت حاکم بهترداند. گفت خواستم به هوش باشی تا سپس ،چون ازآسمان افتی به خانه ی خویش افتی وآزار دیگران ندهی!
باکیشی آمدن وبافیشی رفتن!
اشاره به حکایتی است ازشیخ بهایی،که دربازاراصفهان به دکّه ی طبّاخی رسیدومرغ های بریان برپیشخوان دید.به طبّاخ گفت :"به راه خدا ازاین مرغکان بریان یکی نیاز ماکن!"طبّاخ گفت:"مفتخوار شکمباره ی پرادعامردی که تویی!تابه پایه ی چوبت نراندم ازاینجادورشو!"شیخ به خنده گفت:"راستی راسزاوارآنی که به کیشی(صداوصوتی)این مرغان راهمه زنده کرده پروازدهم،که ازخوان خدا نعمت می بری ومردان اوراپاس نمی داری .طبّاخ برآشفت وچوب جاروب برداشت که:باش تا چنان که سزاوازی پاداشت دهم.اماپیش ازآنکه گامی بردارد شیخ کیشی کرد؛مرغان تفته بال گشوده هریک سویی به آسمان کشیدندومشتریان طبّاخ ورهگذران که برایشان گردآمده بودند به مشاهده ی این کرامت دربرابرشیخ به خاک افتادندکه مگر یکی ازاولیاء الله است ودعوت خلق رامعجزتی آشکارکرده است.شیخ که چنان دید بند ازار(شلوار)گشوده واحلیل(آلت) به دست پشاب (ادرار)افکندن گرفت.خلق سراز سجده برداشته هریک به گوشه ای گریزان شدندکه مگردیوانه ای است وقصدآزارایشان رادارد.شیخ به خنده افتاده گفت:"طرفه ایمانا،چه ایمانی ،که به کیشی بیاید وبه فیشی برود.افراط بی پایگی وبی ثباتی چیزی رابدین تمثیل آورند.
معمّا چوحل گشت آسان شود.
گویند چون کریستف کلمب به کشف سرزمین نوتوفیق یافت زبان طاعنان براودرازگشت که:"باری،هرکه جزاوبود نیزچندان که راست به سوی غرب شراع (بادبان) می کشیدسرانجام بدین کشف آسان دست می یافت."شبی درضیافت شامی ،کریستف کلمب تخم مرغی میان میزنهادوگفت:"آیا میان شماکسی هست که این تخم مرغ را برسرتیزش بتواند نشاند.هرکسی تجربه کرد اما هیچ یک توفیق نیافتند.کلمب ،خودآن رابرداشته بااندک خشونتی برمیزکوبید وتخم مرغ برپوست شکسته ی خود بنشست.مهمانان گفتند:"این راهم مامی توانستیم."کلمب گفت:"درست است می توانستید،اما پس ازآنکه من انجامش دادم ودیدیدودریافتید.چراکه معما چوحل گشت آسان شود.واین نیز به کشف قارّه ی نومی ماند .شماهم می توانستید ،اما فقط پس ازآن که کسی به انجام آن کمر همبت استوارکرد.
شیخ صنعان (سمعان)پیرومرشد روزگارخویش بود .بیش از پنجاه بار حج رابه جای آورده وشاگردان بسیاری داشت که همواره درریاضت ونمازبودند.شیخ مشکلات ،سختی ها وبیماری ها ی مردم را رفع می کرد.تااین که شبی از شبهادرخواب می بیند که درروم درمقابل بتی سجده می کندواین خواب راچندین شب ،پشت سرهم می بیند؛اویقین می کند که درآزمایشی سخت قرارگرفته وبایدازآن روسفیدبیرون بیاید، لذا این سفررا باشاگردانش درمیان می گذارد تا این که درحدود چهل شاگرد با اوهمراه می شوند.هنگامی که به روم می رسند درمکانی زیبا، دختری نشسته بود که آفتاب برزیباییش حسد می ورزید."هرکه دل درزلف آن دلدار بست/ ازخیال زلف اوزنّازبست."شیخ بادیدن دختر عاشقش می شود."دخترترساچوبرقع برگرفت/بندبندشیخ آتش درگرفت."مریدان شیخ رامی دیدند که بر جایگاه دختر بادهانی باز می نگرد.شیخ درآن شب درعشق آن دختر می سوخت وآن شب طولانی ترین شب عمرشیخ بود.مریدان که ازاوضاع شیخ باخبرشدند هریک به نزداوآمدند ونصیحتش کردند؛یکی می گفت تسبیح بیاور وذکر خدابگو،یکی می گفت برونمازبخوان و...ولی شیخ برای هریک پاسخی درخورداشت." آن دگریک گفت ای دانای راز/خیزخودراجمع کن اندرنماز." شیخ "گفت کومحراب روی آن نگار/ تانباشد جزنمازم هیچ کار"فردای آن روز شیخ برکوی دخترترسا مقیم گشت .دخترترسا ازعشق شیخ آگاهی یافت ونزدشیخ رفت وعشق سیخ رادروغی بیش ندانست ؛ولی شیخ عشق خویش راواقعی دانست" عشق من چون سرسری نیست ای نگار/یاسرم ازتن ببُر یاسردرآر."دخترترسا به اوگفت که اوبایدبه فکر مرگ وکفن باشد نه عشق.ولی شیخ گفت که عشق پیروجوان نمی شناسدوحاضراست برای عشقش دست به هرکاری بزند.دختر ترساازاوچهارکارمی خواهد:"سجده کن پیش بت وقرآن بسوز/خَمرنوش ودیده برایمان بدوز"ولی شیخ فقط حاضرمی شود شراب بنوشد .دختر ترسا می پذیرد وبه او شراب کهنه می نوشاند به گونه ای که شیخ دست ازایمان خویش برمی دارد وتمام اسرار قرآن ودین ازاوجدامی شودوازدین خودش دست برمی دارد وترسایی می گردد.برتن شیخ زنّار می بند ند .شیخ به دختر می گوید، من به تمام حرف های توگوش داده ام ودیگر کاری باقی نمانده است ولی دختر می گوید، که کابینش بس گران است وتوچیزی ازمال وثروت نداریکه به من ببخشی. شیخ بسیارزاری می کندومی نالد تااین که دختر به این راضی می گردد که سالی برایش خوک بانی کند."گفت کابین را کنون ای ناتمام/خوک رانی کن مراسالی مدام"شیخ می پذیرد.مریدان شیخ ازاوناامیدگشته وتصمیم می گیرند اوراترک نمایند.یکی از مریدان برای تعیین تکلیف نزدشیخ می آیدومی گوید که آیا مثل اوترسایی شوند یا به سوی خانه ی خدا بروند؟شیخ می گوید که برگردید واگرچیزی ازاو پرسیدند حقیقت رابگویید."بازگردیدای رفیقان عزیز/می ندانم تاچه خواهدبودنیز"آن هاشیخ رارهاکردندوبه کعبه شدند.در کعبه یکی ازمریدان که هنگام سفر ازشیخ بازمانده بود ازآنان ازشیخ می پرسید وآنان نیز آن چه اتفاق افتاده بودبرایش شرح می دهند.اوپس ازشنیدن ،بسیارمی گرید وبه سرزنش دوستانش می پردازد، که چرا شیخ رارها نمودندواگرشیخ مسیحی شدآن ها می بایست مسیحی می شدند."چون نهادآن شیخ برزنّاردست/جمله را زنّاز می بایست بست"آنان گفتندکه چنین می خواستند بکنند ولی شیخ صلاح رادررفتن آنان دیده بود.لذا آن ها تصمیم گرفتندبرای رهایی شیخ دست به رازونیازبردارندوپس از چهل شبانه روزدعا ،مریدواقعی شیخ ،پیغمبر (ص) رادرخواب می بیندکه پیامبر(ص)به اومژده می دهدشیختان ازآن گردوغباروگناه آزادشده واکنون به راه حقیقت بازگشته وتوبه نموده است .مرید این مژده رابه یاران می رساند وهمه عزم شیخ می کنند؛ می بینند شیخ ازترسایی دست برداشته است."هم فکنده بودناقوس مُغان/هم گسسته بودزنّارازمیان"شیخ بادیدن آن ها شرمنده می شود وشروع به گریستن می کند تااین که تمام آن علوم ازدست رفته بازمی گردد.شاگردان اورادرآغوش می گیرند.شیخ غسلی می کند وعزم حجازمی نماید.دخترترسا درخواب آفتابی رادرکنارخویش می یابد که به اومی گوید: دنبال شیخ برودومذهب اوراانتخاب کند"اوچوآمددرره توبی مَجاز/درحقیقت توره اوگیرباز"دختر وقتی بیدارمی شودنوری دردلش احساس می کندوحالی می یابد که زبان ازبیانش عاجزاست.نعره زنان ازخانه ،پی شیخ می دود ولی نمی داند به کدام سمت برود.اودرآن صحراودشت، خاک برروی می مالدوازکرده ی خویش پشیمان است "هرچه کردم برمن مسکین مگیر/دین پذیرفتم مراتودست گیر"درآن زمان شیخ راازدرون آگاه می سازند که دخترترسا به دنبال اوآمده؛وباید پی اش برود .حالتی درشیخ به وجودمی آید که شاگردانش نگران می شوندکه مگر بازشیخ دل وایمان ازدست داده است؛ ولی شیخ آن ها راازحالت دختر آگاه می سازد ومثل باد به سمت دختر می دود.آن ها دختر رامی بینند که درگردوخاک گریان ونالان است .دخترترسا وقتی شیخ رامی بیند به سویش می دودوبه دست وپایش می افتد.اومی گوید که ازکارش توبه نموده ومی خواهدبه دست شیخ مسلمان شود.شیخ اسلام رابراوعرضه می دارد وغلغله ای دربین مریدان شیخ به وجودمی آید.هنگامی که دخترترسا مسلمان می شود ازشیخ می خواهد که اوراببخشدواز اوکدورتی به دل نداشته باشد.این آخرین سخنانی بودکه ازدهانش خارج می شودودخترترسا جان به جان تسلیم آفرین می کند."این بگفت آن ماه ودست ازجان فشاند/نیم جانی داشت برجانان فشاند" "قطره ای بوداودرین بحرمجاز/سوی دریای حقیقت رفت باز."درآخرداستان عطار چنین نتیجه می گیردکه:نباید به نماز و زهدظاهری خویش یقین کرد چون که نفس هرلحظه ممکن است انسان رابفریبد واورامنحرف سازد."جنگ دل بانفس هردم سخت شد/نوحه ای در ده که ماتم سخت شد." عطار دراین تراژیدی بسیارقابل تأمل ،درواقع هویت انسانی شرقی راجستجومی کند.امااین شرق برخلاف آن چه می پندارند شرق جغرافیانیست،بلکه شرقی است که سرچشمه ی نوراست یعنی رسیدن آدمی به عالی ترین مرتبه ی سلوک که نور مطلق است.
آنگاه که گرسنگی وبیماری دوسپاه راسخت رنجه می دارد وبه ستوه می آورد،از جنگ دست می کشندوروی به آشتی می آورندتامگر ازآن رنجه وگزندبزرگ که آن راکیفری ازسوی خداوند می دانند،بازبتوانند رست .پس زو(پادشاه ایران)وافراسیاب(پادشاه توران)پیکانی به نزد یکدیگرگسیل می دارندوزمینه ی فرونهادن نبردوآشتی رافراهم می آورند. افراسیاب ،ستوهیده ازبی توشگی که سپاهیان وستوران رادرتنگنا درافکنده است ،تن به وانهادن ری می دهد وبه طبرستان می رود.زوهمچنان بردروازه ی ری ،دراردوگاه می ماند.سرانجام ،درپی گسیل پیکان وچندوچون بسیار ،برآن می نهندکه مرز ایران وتوران را باافکندن تیری نشان برزنند،تیری که آرش کمانگیر،آن را می بایددراندازد.زومی فرماید که چوبه ی تیررااز درختی درجنگلی ویژه برگیرندوبسازندوپران راازشاهینی درکوه ویژه وپیکانش را ازآهنی برآورده ازکانی ویژه.آنگاه،آرش را می فرماید که تیررادراندازد.آرش که پهلوانی است نیک سالخورده که به سالیان فرجامین زندگی رسیده است،تنها به پاس انجام این کار شگرف وافکندن تیر که مرز ایران به آن نشان زده خواهدشد ،زنده مانده است.پهلوان پیر،درچشم رس افراسیاب ،برکوهی درطبرستان می رود وتیری راکه افراسیاب نشانی برآن نهاده است تاازدیگرتیرها باز شناخته آید،ازکمان خویش درمی افکندوبی درنگ جان می بازدوتیر،پگاهان وبه هنگام دمیدن خورشید،افکنده می شود ؛ازطبرستان تابه بادغیس می رسد،درآن هنگام که فرو می خواهدافتاد،فرشته ای به فرمان خداوند شتاب وجهشی دوباره بدان می دهد؛تیر،درپی آن تابه خُلم درسرزمین بلخ راه می برد.درآن جا ،درجایی که کوزین نامیده می شود ،به هنگام فروخفتن خورشید،فرومی افتد.تیرراازخُلم به طبرستان می برند که افراسیاب درآن رخت درافکنده است.آنگاه که وی نشان خویش رابرتیر می بیندوهمرزمان اوگواهی می دهند که تیرهمان است که آرش درافکنده است ،افراسیاب سخت به شگفت می آید که تیرچگونه راهی چنان دراز راپیموده است،نیزسخت می هراسدوآن راخواست خداوند وپد یده ای آسمانی ومینوی می داند که بدان تن می بایدداد.پس سرزمین های بین پرتابگاه تیروجای فرود آن را به زو وامی نهدزیرا نابودی بخش گسترده ی سپاهش وبیش تراسبانش رادرآن جنگ به فال بد می گیرد ؛پس برخویش برمی نهد که پیمان رانشکند وبا مانده ی سپاهیانش به آن طرف رود جیحون بازگردد. " باتلخیص از کتاب نامه ی باستان دکترکزّازی"
این روزها بحث برسر این یازده میلیارد دلار نفتی بی ارزش مفقودی ،شده نُقل هرکوچه وبرزنی .بسیاری از هم محلی های ما که تادیروز درشمردن دو تا هزارتومانی مشکل داشتند این روزها چنان حسابگر شده اند که بیاو ببین.علاوه بر حساب وکتاب پول یارانه ها که آن رابه درستی مدیریت می کنند !شاخ وشانه می کشند که آقایان عزیز ،ازاین یازده میلیارد دلار چقدر سهمشان می شده .فریاد برمی آورند که پولمان رامی خواهیم .هرچه دولتی های محترم فریادبرمی آورند که خبری ازاین پول هانیست واین حرف ها کارکاردشمنان اسلام است که می خواهند به صفوف محکم مسئولان خدشه وارد کنند به گوش مبارکشان فرونمی رود.آخریکی نیست به این آقایان محترم از همه جا بیخبر،بگویید که شما الان پول یارانه ی واریزی را نوش جان بفرمایید ،وانگهی تاتکلیف این پول های مفقودی نیزمشخص شود.مگراین یازده میلیارددلار پول است که این قدر صدایش را درمی آورید تادشمنان سوء استفاده کنند.چندروزپیش که ازکوچه ی محلمان می گذشتیم دیدیم مش حسن، که خداراشکراز سیاست اطلاعات وافری نیز دارد وتوی محله شهره است ،با بقیه افراداختلاط می کند.خوب که گوشمان راتیزکردیم حرف هایی شنیدیم که کله ی مبارکمان سوت کشید وته دلمان به این مش حسن یک احسنت ناقابل نثارنمودیم .خوب همه ی حرف رانمی توان گفت ولی لُب کلامشان این بوده که :جانان من اون یک میلیارد دلاری که سال گذشته نمی دانیم توی جیب مبارک کدامین انسانی مفقود شد آخرش به کجاانجامید که حالا دنبال این پول می گردید ؛حتماً کشورهای همسایه مان از من وتو بیشتر نیازداشتند که دادند برای هزینه های زندگیشان .مگر نشنیده اید که گفته اند اول همسایه بعد اهل خانه آنها هم مسلمانند وهم همسایه.دوما ًبه فرض این پول هاگم شده ،حالا کدامین مسئولی توی این همه فشارکاری !می آید این پول ها رابررسی می کند .همین شما چقدر توی یکسال پول گم می کنید مگه تاکنون کسی اومده واز شماحساب کشیده است که این قدربه این وآن گیرمی دهید .این سخنان مش حسن بوده که از زبانشان نقل وقول کرده ایم وگرنه مارا چه به این حرف ها.ما که نمی دانیم یازده میلیارد واندی مفقودی چندتا صفردارد .حالا بماند تا چه می شود، شاهنامه آخرش خوش است.
.: Weblog Themes By Pichak :.