سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 10:36 عصر | نویسنده : هادی اخوان

 

ماگروهی ازطرفداران حقوق بشر وگرداندگان سایت جهانی مریخ نیوز آنلاین ،ضمن عذرخواهی ازعکس منتشرشده ی رییس جمهور ی آمریکا درتشییع جنازه ی ویکتورچاوزبرادر فقید هوگوچاوز، درهنگام تسلی دادن خواهرکوچکش ! که برخلاف هوگو دارای اندیشه های سرمایه داری بوده واختلاف شدیدی بینشان وجودداشته ،حتی درنوع بیماری آخرعمری !اذعان می داریم عکس انتشاریافته فتوشاپ بوده واصل عکس اینجاست که درذیل به تصویردرآمده است.

لذاکلیه ی گروه ازآبدارچی گرفته تا بالاترین مقام ،ازحضرت عالی عذرخواهی نموده ؛امیدواریم خداوند شمارابه همراه هوگوومارکودرآخرالزمان از همراهان حضرت مسیح قراردهد.حتم داریم که هوگوبرخواهد گشت پس مارکونیزارجحیت دارد.

عکس منتشرشده از پایه واساس باطل است وگرنه کل گروه حاضرند برای تسلی دادن به ونزوئلا مشرف شوند !درآخر ازخداوندمنان می خواهیم کسانی را که می خواهند ازعلم وفنون امروزی برای نیات پلیدشان  وبی آبرویی افرادآبرودار!بهره ببرند ،نیست ونابود بفرماید .کاری کنددرروزقیامت ازپل صراط باسربه قهرجهنم فرود آیند.

"قابل ذکراست تمامی مطالب بامشورت کارشناسان دینی سایت نوشته شده وجای هیچ گونه شکی نیست."

                                          

                                               1-عکس فتوشاپ                

 

                                                             

                                               2-عکس اصلی           فتو          

 




تاریخ : چهارشنبه 91/12/23 | 1:20 عصر | نویسنده : هادی اخوان

 

یک ضرب المثل ژاپنی می گوید"هرحرفی راباورمکن"همین ها مبنای زندگی شان رابراساس همین ضرب المثل قرارداده ،چون تاجایی که یادمان می آید ازدوران کودکی تاکنون همین طور همسایه ی محترمشان  کره شمالی، حرف  ازمرگ می زند وهجوم وحمله  اتمی، ولی درعوض خنده ملیح است وخیال آسوده که خبری ازاین حرف ها نیست وچندان جدی نگیرید.

خوب دیگراین برمی گردد به فرهنگ وتمدن ومحیط وشرایط دیگر...درعوض درکشورعزیزمان وضع جوردیگری است تایک نفرحرفی ازدهنش دررفت دیگران بادل وجان آن راآویزه ی گوش جانشان قرارمی دهند.منظورم سخنان  دادستان گذشته تهران آقای سعیدمرتضوی است همان  که به قول نظامی"سعید که همه عمر می گرفتی روزنامه/     دیدی که چگونه روزنامه سعیدگرفت . یا به قول سعدی :"مرتضوی به چه ماند :به زنبوربی عسل "

که درمحاکمه شان برخلاف رویه قضایی بعداز جلسه ی غیرعلنی آن هم خیلی غیرعلنی!باآغوش باز! به  جمع خبرنگاران زن ومردی پیوست وازسیرتاپیاز جلسات را تشریح نمودند.مطالبی که درروزهای تصدی ایشان  ذکر جزییات جلسه ی علنی ممنوع بود! درذکراین جزییات حتی  کوچکترین نکات را هم ازقلم نینداخت. چنان که درقسمتی فرموده :قاضی به بنده گفت :[همرا ه با سرفه]شما متهم در قتلید وبنده گفتم [با لبخند]صلاحیت دادگاه رانمی پسندم وبی گناهم .(به ذکر جزییات درداخل قلاب توجه شود!!!!)درقسمتی ازاین سخنرانی که بسیاری ازدوستان ونزدیکان رابه باور واداشته است ؛ ومحوریت نوشته مان است ،فرمودند :درکشته شدن محسن روح الامینی پدرشان مقصرند ؛چون باوجوددوستی باآقای ضرغامی به بنده ازدستگیری فرزندشان اطلاعی ندادند تاآزادگردند.

همین چندجمله ی متین وبدون خط خوردگی موجب شده که مانیز به اصل قضات ودادگاه ودادگستری شک کنیم !! پارتی بازی توی روزروشن!!!همین چند جمله موجب شد تاموج پیامک به گوشی ایشان سرازیرگردد که دریکی دوتاازاین پیام ها که ازدوستان به ما  رسیده قیدشده بود:

"مرتضوی جان سلام، حسن هستم بخشدارلشت نشا گیلان ! فردا شام خانه ماهستید. پسر کربلایی حسن به جرم داشتن دوتن شیشه دستگیرشده ،دیگرسفارش نکنم .فرداشب رافراموش نکن."

یادرپیامکی دیگر"سعیدجان احمدپسرخاله تان هستم .یعقوب راکه می شناسی دردوران کودکی گل کوچک بازی می کردیم چاقوی بیچاره توی شکم یکی دیگر پیدا شده است. الان هم توی اوین است ،منتظر آزادی اش هستم .دیگر نگویید به مانگفتید.

ده هاپیامک دیگر باهمین موضوعات جنایی وآزادی رسیده که به خاطرضیق وقت از نوشتن آن ها معذوریم .

این افراددین خودشان راادانمودند واصل قضیه را به سمع سعیدجان !رساندند غافل ازاین که ایشان دستگاه قضایی رابوسیده وگذاشتند کنار ودیرجنبیدند،سعیدجان دنبال شغل شریفی دیگری می گردند!

 




تاریخ : پنج شنبه 91/12/17 | 9:11 صبح | نویسنده : هادی اخوان

درنوشته های قبلی ازکدخدای بالا محله وخصوصیات اخلافی ومنحصربه فردش چیزهایی زیادی نوشتیم .گفتیم که ایشان اصلاًاستقلال رای ندارند وبه نظر بنده، به هیچ عنوان شایستگی این پست حساس رادرروستانداشته اند.تمام عکس العملهایشان نوعی تقلیدکبک گونه است از دیگران به خصوص از رفتار وحرکات رییس جمهورعزیزکشورمان. تادیده آقای رییس جمهور به مناسبت درگذشت جانسوز هوگوچاوزرییس جمهور ونزوئلا پیام تسلیتی داده وابرازهمدردی نموده ،هنوزجوهر قلمش خشک نشده که ایشان هم به تقلیداز ایشون پیام تسلیتی نوشته وبه درودیوار خیابان چسبانده .تازه یک پارچه ی سیاه بزرگی رازااین سردیوار تاآن سردیوارشان متصل نموده تابه همگان بفهماند که ماهم مثل دیگران داغداریم .یک نفرهم نیست به ایشون بگوید توراسننه !یابه قول مولوی  به اوبفهماند؛ آقای محترم:"خلق راتقلیدشان بربادداد/ای دو صدلعنت براین تقلیدباد"

درگوشه ای ازاین پیام تسلیت کدخداآمده:

".....درگذشت دوست وهمبازی دوران کودکی ام آقای  هوگوچاوز رابه مردم شریف روستای بالامحله تسلیت می گویم .اومردی شریف وبسیجی محله یمان بوده که درگردان عاشورای بالامحله عضوشده بود که کسی حتی جاسوسان غربی هم نمی دانستند .پرونده ی ایشان موجوداست وانگهی سرطان او به واسطه ی سمومی بوده که درمحصولات کشاورزی به کاربرده می شود واگر خوب بیندیشیم بازدست استکباردراین امرمبرهن می باشد؛ چون ساخت کشورمان نبوده وبیش ترین سموم ساخت امریکا وغرب است .اونمرده وبه همراه استالین ،لنین درآخرالزمان برخواهدگشت .این جانب درروستای بالامحله دوروزعزای عمومی اعلام می نمایم وازامروزتاهفتم ایشان نیزدرمسجد روستا ناهاردهی می باشد تمامی مردم روستا دعوتند .برسدبه روح پاک آن عزیز....

                                                           کدخدا




تاریخ : دوشنبه 91/12/14 | 8:15 عصر | نویسنده : هادی اخوان



گاهی درزندگی انسان ها اتفاقاتی می افتدکه اگربازگونشود،منجربه انفجارروحی وجسمی می گردد.باید بازگو وتشریح وکالبدشکافی شود؛که دیگران هم بدانند، داریم ازدست این عزیزانمان چه ها می کشیم."درد وامی کشیده ام که مپرس"خوب این هم براعت استهلال سخنمان. کل مطلب حول وحوش همین دردی است که سال ها داریم می کشیم.

سال ها بود دردوری ازوام آسوده می زیستیم ،اگر گاهی گذرمان به بانکی ختم می شد،پاسخ برایمان مبرهن بوده وتکراری :نداریم وآخرهم ،نمی دهیم ونمی دادند. تفکروغوربه  عالم هستی واصل بازگشت به آخرت موجب تسلی اینجانب می گشت وبه خودمی قبولاندیم ؛سلامتی خوب است ،مال دنیاارزشی ندارد،بایدهمه را رهاکرد وبارسفربست! وکلاهی به این بزرگی سرخودمان می گذاشتیم.ایام سپری می شد تااین که موقعیتی پیش آمد ،نیازبه دریافت وامی آن هم درفاصله ی زمانی اندک گردید.

به چندین بانک وصندوق وچیزهایی ازاین قبیل سرک کشیدیم  که مثل قارچ سمی!ازگوشه وکنارسربرآورده بودندوبه خودمان می بالیدیم که این همه اشتغال وشغل زایی !مسئولی ازبانک حرفی می زد ودیگری شرایطی داشت که ازعهده ی جن هم برنمی آمد!تااین که دست سرنوشت مارابه سوی جایگاهی که نام زیبای "بانک "برآن مزین شده بود ؛ودرجرگه ی بانکداری اسلامی قرارداشت ،برد.رییس بانک که آدم خوش مشربی بوده !ودربالای سرش تابلوی  مجوز بانک مرکزی رانصب نموده چند دقیقه چنددقیقه سرش رابرمی گرداند وتابلورابا نگاهی معنا دار می نگریست .تا دید مابه چنین وامی نیاز مبرم داریم وفردمورد نظرش رایافته ،چنان تحویلمان گرفت که نزدیک بود تمامی آثارسوءنسبت به بانک وبانکداری دروجودمان ازبین برود.

پس ازصحبتی کوتاه قرارشد سه ونیم میلیون تومان پول نقدبه حسابی واریز ودرازای آن، ده میلیون وام دریافت نماییم .آن سه ونیم میلیون به زبان خودمان گروگان گرفته می شود ونبایدبه آن ناخنکی زد.دریک حساب سرانگشتی می شد شش ونیم میلیون تومان به همراه دوکارمند،چک وسفته ومایتعلق ...ازیکی از کارمندان ازچگونگی سود، ببخشید! بهره ی بانکی پرسیدیم ؛گفتند درحدودبیست درصد .

باهزاران زحمت قرض وقوله سه ونیم میلیون راجورنمودیم،چندین لیتر عرق شرم نیزبرای پیداکردن کارمند ضامن ریخته تااین که ازبین ده هانفردونفرشان ایثارنموده وقبول ضمانت کردند.

پس ازپرکردن ده ها فروند فرم وصدها امضا واسکورت ضامنین به بانک وبرگشتشان به منزل که دربین راه چیزی هم ازجیب مبارکمان به شکمشان می ماسید ؛دریکی ازایام زبانم دررفت وغفلتاً ازکارمند دیگر ازچندوچون بهره ی بانکی پرسیدم که بیچاره درحال ورق زدن اوراق بوده ،فرمودند: درحدودبیست وپنج درصد.ماهم گفتیم غفلتی شده وحتماً به اصل موضوع واقف نیستند،نشنیده گرفتیم. دراین بین چندروزی دریافت وام به تعویق افتاد وبنده ی گردن شکسته مبالغی راازیکی ازدوستان قرض نمودم وقول مساعددادم که دراسرع باگرفتن وام جایگزین خواهم نمود.

روزواقعه فرارسید ورییس بانک دفترچه ی اقساط را به دستمان داده وبا منت وتوصیه وتهدید که اگر قسطی دیرشود چنان می کنم وچنین می کنم خنده ای ملیح برگوشه ی لبشان منقوش گردید که قلبمان سوراخ سوراخ شد ویکهوریخت زمین!.شستمان خبردارشد که چیزی جامانده. رییس خوش مشرب فرمودند : بهره ی بانکی این چنین وامی بیست وهفت درصداست.آب دهانمان خشک شدونزدیک بود کنترل مان راازدست بدهیم ونمی دانیم شایددراین بین چندین سکته ی ناقص هم کرده باشیم که آثارش بعدها مشخص خواهدشد.

زیر لب زمزمه می کردیم بلا به دور !خدا نصیب هیچ کس را دچارچنین بانکی نفرماید.الهی آمین! روی بانکداری یهودی راسفیدکردند ونامشان راگذاشتند بانکداری اسلامی !!!

باتته پته گفتیم :قرارمان بیست درصدبوده وبادست اشاره ،فلان کارمند را نشانه رفتیم.رییس باتشری خاص که مادرزادی بوده ومختص روسا است ؛از کارمند خواست تا جوابگوباشد .بیچاره ی مادرمرده که فکر می کنم ازکارمندان قراردادی بوده باسرخ وسفیدشدن های ممتد فرمودند :که فرمایش شما رابه ایشان گوشزدنموده بودیم.بنده که بدجوری توی دوراهی یاسه راهی گیرافتاده بودیم ودلمان برای کارمند کباب شده بود ،می خواستیم شغل شریفش را ازدست ندهد با کمی تعقل عرض نمودیم: شاید حق باایشان باشد.درحالی  وجدانمان لبخند برلب داشت روح خبث داشت مارامی خورد که به واسطه ی همین غلط کاری هاست که تاکنون چیزی نشده ای!وام دریافت شدوبااحتساب سود باید نوزده میلیون ناقابل پرداخت کنیم .این چندروزوشب ،فکرمان به  چگونگی پرداخت اقساط  سرگرم است وتابلوی جلوی بانک ازپیش چشممان محونمی شودکه مزین شده بود"بانک انصار ،بانکداری نوین اسلامی"چه کلمات زیبا ودلفریبی "بانک"،"انصار" ،"نوین"و"اسلامی "

 

 




تاریخ : جمعه 91/12/11 | 10:39 صبح | نویسنده : هادی اخوان

 

 

 

  «خشنودی «اشتون» از رضایت «جلیلی» روزنامه بهار10/12/91

                                                      اشتون

خداراشاکریم توی این چندسال اگر گفتگوهای هسته ای هیچ پیشرفتی نداشته؛ لااقل دویاچندنفررابه هم علاقه مندنموده است.کدخدای ده بدون توجه به گفتگوهای هسته ای ،توی مردم ده که برا ی گرفتن سهام عدالت تجمع کرده بودند، عنوان نمود: ما به شماگفتیم که آخرعاقبت این دوجوان به هم می رسند!ولی نمی دانم این جوان ایرانی ازبین این همه دختروطنی چراایشان راپسندید !توی همین روستایمان دخترانی به مراتب زیباتر هم هستند.خوب کدخداست دیگر،آدم های کم سواد راآوردند کدخدای ده کردند همین مشکلات هست !باید تحمل کرد ؛بازنمی داندکه مولانا دراین موردمهم فرموده:"اگربردیده مجنون نشینی     به غیرازخوبی لیلی نبینی.

ازسویی دیگر اگر با زاویه ای دیگر به قضیه بنگریم، خواهیم فهمید که ماموفق وبرتر این گفتگوها بوده ایم چون توانستیم حداقل یک نفردیگررامسلمان کنیم !علی ای الحال قرارمان تا حدودکمتراز یک ماه دیگر درآلباتی قزاقزستان ،که امیدواریم کارهای این دونفربه خوبی وخوشی اتمام یابد.ماکه برداشتمان ازخبرروزنامه بهار همین بوده به نظر شما منظوری دیگرداشته است!!!!!!

 

 

 

 

 




تاریخ : پنج شنبه 91/12/10 | 7:2 عصر | نویسنده : هادی اخوان

 

 

                                                                                   دورزدن معده یاتحریم !!!

هرچیزی رانمی توان سخت گرفت.اصلاً چرابایدهمه اش قسمت خالی لیوان رادید!کمی هم مثبت گرایامثبت نگرباشیم تادیگران هم درموردما قضاوت های درستی بکنند وجایی درکوه  وبرزن بادیدن مان بگویند وفریاد بکشند بچه ی مثبت!توی همین ایام عیدانه یابه تعبیری جبرانی که واریزنشد ؟که شد.عیدی کارمندان ؟که همین طور! چندروز دیگرهم یارانه می آید.یک نفری نیست بگویدبازچه کفتی تان شده ؟ الحمدالله توی بازار همه چیزفراوان است . اگربرفرض قیمت هاتکانی خورده یعنی درحدتکان خوردن ،که بسیاری ازکارشناسان دولتی منکرش هستند؛ خوب این راهم باز بایداز پشت عینک مثبت نگریست.درحدتکان بوده زلزله که نیامده است !گفتیم از عینک مثبت چون که بسیاری راعقیده براین است توی همین اقتصاد پویا!به راحتی می توان حتی یک شبه سرمایه دارشد وپول کلانی رابه جیب زد.توی این گیرودار کاری ازدستمان ساخته نیست یابرنمی آید، داریم به همه چیزش گیرمی دهیم ...

مرغ گران شده گفتند:گوشت مرغ نخورید !نخوردیم ،مگرچیزمان شده؟؟ اصلاً به جای اینکه بیاییم تحریم ها رادوربزنیم بیاییم معده ی مبارکمان رادوربزنیم.بایدکارکارشناسی کرد. چندین هزارساعت !وکارها راهم سپرد به دست کاردان ومتخصص زبده! وچه کسی بهترازبنده ی حقیر! که همواره سربزنگ ها دست یاری به سوی هم وطننانمان درازمی کنیم !جانم بگوید با مطالعه ی چندین ساعته وغوردراین امور،نتیجه گرفتیم باجایگزینی برخی مواددیگر وراهکاری بهتر،معده مان راچنان دوربزنیم که تا سالها متوجه نشود!کلاهی به سرش بگذاریم که درهیچ برهه ای ازتاریخ سرش نرفته باشد.داشتیم می گفتیم که دراین عصر وزمانه دسترسی به برخی مواد برای توی چون منی غیرممکن به قول فلاسفه لاممکن است چون خاویار، بایدبالکل ازقیدش بگذریم .وانگهی جایگزینی هم نیست.نمی توانیم تخم گنجشک راجایگزینش کرد !معده می فهمد!

می توان دراین برهه ی حساس که دسترسی به گوشت قرمز ،گوساله وگوسفند دارد سخت می شودوسخت هم شده وسخت ترهم خواهد شد،معده مبارکمان راپرکنیم از سویا، محصول خالص وطنی ،درایام خواب وبیداری، آن قدربخورانیم که ازچرخیدن بسیار سرمعده ی بیچاره  گیچ برودودیگر خیال گوشت قرمزنکند.به جای گوشت مرغ که قیمتش همین طوردرنوسان است بیت زیبای "چون که گل رفت وگلستان شدخراب /بوی گل راازکه جوییم ازگلاب "مدنظرداشته ، که مرغ نایاب است می توان بو وخاطره ی آن راباتخم مرغ زنده نگه داشت !یامی توان دریک کاری بزرگ دست به تحول بنیادین درآموزش وپرورش زد وعکس وتصاویرهرچه که به مرغ وپرندگان مرتبط می شود راازکتب درسی حذف نمود!!!به جای ماهی سفیدکه الحمداله قیمتش سربه فلک زده،ودرایام نزدیک به نوروز مصرفش زیاد می شود ؛دستورداد که ازاصل سنت اشتباهی بوده وبرمی گرددبه عصر هخامنشیان که ماراباآنان میانه ی خوبی نبود!اصلاً خوردن ماهی باآن همه سیخ وتیغ راه رفتن توی میدان مین است!!اگرعزیزان به توصیه های مشفقانه،برادرانه و...این جانب گوش فرادهند وضع مالیشان دگرگون خواهدشد.

توی این افکارمان غوطه وربودیم که چه چیزی را می توان جایگزین پسته خندان کردتاشرمنده معده نشد ولی هرچه برمغزوفکرمان فشار می آورم جایی قدنمی دهد، کلی فکرمان رامشغول کرد. ولی به هرحال باپیشرفت علم ودانش در همین قرن به شما قول خواهیم داد که درسال های آینده بسیاری ازدانشمندان به بی تأثیری معده ی امثالی چون بنده سراسرتقصیردربدن اذعان خواهند نمود!!!