توی این چندروزی که پیوسته پایمان به مسجد محله مان باز تر شد وایام پیوسته گردید ،با چهره هایی برخوردم که مرا به فکرانداخت .البته ناگفته نماند که محیط زندگی مان چنان گسترده نیست که از کسی غافل شویم .آقایانی که وارد مسجد می شدند ،تنهاوتنها درهمین ایام می توان چهره ی شان را دید .نه در ماه مبارک رمضان از آن ها خبری است ونه در ایام دیگر.ولی درهمین چند روز، چنان حضوری گسترده دارند که اگرکسی نداند فکر می کند آنان یارهمیشگی حضور در مساجدند.شایدپاسخ دهید،جذبه ی امام حسین(ع)آن ها رابه داخل مساجد می کشاند؟ولی این طورهاهم نیست.اگر درهمین ایام شام دهی مساجدرا قطع نمایند،حضور افراددرمساجدبه انگشتان دست هم نخواهد رسید.آیا واقعاًهدف امام حسین زنده نگه داشتن شام دهی درمساجد بوده است؟بسیاری ازاین افراد شاید نماز هم نخوانندوبسیاریشان در ملأعام به کارهای خلاف روی می آورند.هدف از شام دهی مساجد دراین ایام چیست؟مگرامام حسین (ع)به این نوع عزاداری ها محتاج است؟وجای بسی تعجب است که همین افرادبرای سینه زدن های آن چنانی، در صف اول قرارگرفته ،وچنان به سروسینه می زنند؛که مورد چه چه! وبه به! دیگران واقع می شوند.آیا هدف امام حسین (ع)زنده نگه داشتن نماز واجرای دین واقعی اسلام نبوده است؟ وعاظ مساجدهم دراین ایام خیلی کم از اماممان می گویند وتنها به صحنه پردازی وذکر مصیبت کربلااکتفا می کنند.هرگز دراین چند سال حاج آقای بالای منبرمان ازرسالت اماممان سخن نگفته است. ای کاش به جای گریاندن مردم که بسیاری تنها ، به گرفتاری هایشان می گریند،رسالت واقعی قیام امام حسین(ع)روشن می گردید ومجالس دراین ایام به بیداری وجدان های خفته ای اختصاص می یافت ؛ که دچار روزمرگی شده اند. وکسی هم بود فلسفه ی حضور در مساجد راشرح می دادکه به جای حضوردرمساجد،اخلاقمان را درست کنیم ،باقرآن مأنوس گردیم،ودهها اعمال نیکویی که امام عزیزمان جان خویش وخانوا ده وهمرزمانش رادر این راه فدانمود.و به سروصورت کوفتن چاره ی کارنیست وهرگز امام حسین به چنین اعمالی خشنود نخواهدبود.
ًچکیده:
یکی از مباحث بسیار مهم در شعر اخوان(م.امید) مسئله ی عشق است .روح حساس شعر اخوان موجب شده است ؛تا مفهوم عشق در کوبندگی شعرهایش پنهان بماندبه طوری که بسیاری از منتقدان قایل اند که اخوان اصلاًًًً شاعر عاشقی نیست.بنابراین نگارندگان این مقاله برآنندتا رویکرد اخوان ثالث را به عشق بر اساس مستندات به شعرش بنمایانند.مطابق تحقیقات به عمل آمده به اثبات می رسد که اخوان شاعری عاشق بوده که هم عشق رمانتیکی داشته وهم عشق رئالیستی ،در حقیقت اخوان عاشق مردم است.
کلید وا ژه ها:اخوان ثالث،شعرنو،عشق،مردم ورئالیست .
مقدمه:
عشق موضوعی دیرینه در ادب فارسی داردکه همواره در آثار دینی ، مذهبی ،ادبی ودر شعر شاعران جلوه گری می کند. خصوصاً مفهوم عشق را در سراسردیوان غزلیات حافظ وآثارسعدی به وفور می بینیم . اصل آفرینش بر پایه ی عشق بوده است واول عاشق،خدااست که در حدیث قدسی گفت:
"کُنتُ کنزاً مخفیاً فاحبیت اَن اُعرف فخَلقتُ الخلق لکَی آُعرف "
حافظ می گوید:"در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش بر همه عالم زد"
عشق ودیعه ی الهی است که در نهاد هر انسانی نهاده شده است . همه ی شاعران از گذشته تا حالمضامین عشق را بن مایه های شعرشان قرارداده اند و به طور کلی زندگی بی عشق اصلاً معناندارد.مهدی اخوان ثالث ،شاعر نو پرداز معاصر از شاعرانی است که مفهوم عشق را در لحظه لحظه -های شعر هایش احساس می کنیم ودر اشعارش شاهدعشق واقعی ورئالیستی هستیم . به طور دقیقعشق اخوان ، عشق به مردم و انسان است.
عشق واخوان
عشق اخوان یک عشق منحصر به فرد است . اخوان به عشق ایمان دارد ،اما عشق به همه کس داشتن را یک دروغ بزرگ می داند که یک فریب است ؛ یعنی ، عشق به هیچ کس. به نظر او سیاستمداران چنین حرف می زنند واحمق ها باور می کنند .عشق به همه کس داشتن؛ یعنی ، به هیچ کس عشق نداشتن و سر انجام هیچ کس را نداشتن ؛یعنی، کشک .(لنگرودی ،1381 :229 )عده ای بر این باورند که اخوان شاعر عاشقی نیست و عشق برای او معنا ومفهومی ندارد.اما برعکس این نظر ، اخوان از عاشق ترین شاعران است .عشق اخوان، عشقی مردانه ومنحصر به فرد است . عشق او عشق واقعی است نه عشق رمانتیکیو به قول خودش "دختر خانمی".
اخوان عاشق مردم است و عاشق وطن . ولی مضامین عاشقانه ی شعرهایش در سایه ی زبان کوبنده وحماسی اش پنهان مانده است .نگرانی ها ی اخوان نسبت به مردم و فرهنگ در بیشتر اشعارش قابل مشاهده است .حتی عشق واقعی رمانتیکانه راهم در بعضی ازاشعارش می بینیم. اولین شعرش از مجموعه ی "زمستان"با عنوان "یاد" یک شعر عاشقانه است، که عشقش را نسبت به همسرش توران بیان می کند هرگز فراموشم نخواهد گشت ، هرگز
آن شب که عالم عالم لطف وصفا بود
من بودم وتوران وهستی لذتی داشت
وز شوق چشمک می زد و رویش به ما بود
ماه از خلال ابرها پاره پاره ...
ودر شعر "هر جا دلم بخواهد " ، که یکی از زیباترین اشعار عاشقانه ی اخوان است که با زبانی شاد وسرزنده بسیاری از مسایل رابیان می کند وبه قول خودش سخنان "طور دیگر " ونگفتنی رابا زبانی پسندیده و عریان بیان می کند . چون میهمان به سفره ی پر ناز ونعمتی
خواندی مرا به بستر وصل خود ای "پری"
تو خنده زن چو کبک ، گریزنده چون غزال
من در پیت چودر پی آهو پلنگ مست
وانگه ترا بگیرم ودستان من روند
هر جا دلم بخواهد ، آری چنین خوش است .
در شعر "دریچه ها" از عشقی می گویدکه کوتاه وناتمام مانده وبین عاشق ومعشوق فاصله افتاده است و باعث شکسته دلی شاعر شد. ما چون دو دریچه ، روبه روی هم
آگاه زهر بگوی و مگوی هم
هرروز سلام و پرسش وخنده
هرروز قرار آینده
عمر آینه ی بهشت ،اما...آه
بیش از شب وروز تیر ودی کوتاه
اکنون دل من شکسته وخسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر افسون ، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر ،که هر چه کرد او کرد
(اخوان،1387: 49- 49 )
در شعری زیبا وآهنگین "سر کوه بلند..." با زبانی نرم وعاشقانه می سراید:
سر کوه بلند آمد حبیبم
بهاران بود ودنیا سبز وخرم
درآن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدند با هم
( همان، 117)
اما اخوان اگرچه در سروده های اجتماعی اش همواره با خشم وعصبانیت با مردم سخن می گوید و آن ها را با خطاب وعتاب مورد هجوم و حمله قرار می دهد .باید گفت که هیچ گاه دلش از عشق به مردم خالی نبوده است و این حرف ها را از سر دلسوزی و ناراحتی می زند و او همواره خودش را از مردم ودر کنار مردم وبا مردم می دانسته است و این ها را از لحظه لحظه های اشعارش می توان دید.
در شعر" مردم ! ای مردم" عشق واقعی خود را نسبت به مردم ابراز می
مردم ای مردم
من همیشه یادم هست این ، یادتان باشد
من اگر جغدم،به ویران بوم
یا اگربرسر
سایه از فر هما دارم
هرچه هستم از شما هستم
هر چه دارم از شما دارم
مردم! ای مردم
من همیشه یادم هست این ، یادتان باشد ...
(اخوان،1386 : 342 - 343 )
بنابراین در پاسخ کسانی که شعر اخوان را خالی از عشق می دانند باید گفت : اگر اخوان یک شاعرعاشق نیست پس این نمونه ها حاکی از چیست ؟
" ...مهدی اخوان ثالث ، یکی از سر سخت ترین شاعران سیاسی عصر تبهکاران پهلوی بوده واین همه عشقی که به وطن ، به اسطوره ،به رویاها ،افسانه ها ،قهرمانان وجنبش های ایرانی نشان می دهد ؛تماماًبه معنای مقابله با نظامی است که به هیچ کجای این خاک وابسته نبوده ودر هیچ کجا به قد یک علف نو رسته نیز ریشه نداشته است . آن بی مهری خشونت بار نسبت به ایران زمین ، مهر غریب مهدی اخوان ثالث را باعث شده است ." (کاخی ،1379 :84 -85 )
منابع
1- اخوان ثالث،مهدی(1371)؛زمستان،تهران:انتشارات مروارید
2- -----------------(1387)؛آخرشاهنامه،تهران:انتشارات زمستان
3- -----------------(1387)؛ازاین اوستا،تهران،انتشارات زمستان
4- ----------------(1387)؛سه کتاب،تهران:انتشارات زمستان
5- براهنی رضا (1371)؛طلا درمس ،تهران،انتشارات نویسنده
6- زرین کوب، حمید(1369)؛چشم انداز شعرنو فارسی،تهران،انتشارات توس
7- کاخی ،مرتضی(1379)؛باغ بی برگی،تهران:انتشارات زمستان
8- لنگرودی، شمس(1381)؛تاریخ تحلیلی شعر نو،تهران:نشر مرکز
9- مختاری،محمد(1372)؛انسان درشعر معاصر،تهران:انتشارات توس
مترس از هول ابلیس تا جان دهد هر آن کس که دندان دهد نان دهد
راستش این بیت سعدی در اصل بر می گردد به تعمیر کنندگان فنر و کمک فنروجلوبندی ومیزان فرمان و امثالهم ،که از فقر وبی پولی ونفقه درعذاب بودند و با توجه به شواهد امر ومصراع نخست، شارحان بوستان ،مرجع "هر آن کس "را، شهرداری محترم شهرمان، معنی نموده اند.اگر گذرتان به کوچه وپس کوچه ها ی شهرمان بیفتد ؛چاله وچوله های ناقابلی را مشاهده می کنی که به دور از حکمت نبوده است،وهمه ی آنها بر می گردد به سخنان سعدی رحمه ا...علیه.
وبا استقبال از شهر بابا طاهر همدانی که فرمودند:
به شهرم بنگرم چاله ببینم خیابون بنگرم چوله ببینم
به هر جایی از این شهرودرودشت هزاران چاله وچوله ببینم
حالا بماند از افرادی که به دور از چشمان شهرداری به جان آسفالت شهر می افتند، جوی های آبی که وسط بعضی از جاده هابه وسیله ی شهرداری احداث گردید ه به حق و الانصاف شاهکار قرن بیست ویکم است ؛که خود شبیه به رود پهناورآمازون می باشد وبا ید به فکر احداث پل بر روی آن بود.
به غیر از چاله و چوله های مزبور، هر کس احساس نموده که دارای شم مامور راهنمایی ورانندگی است؛ دست به کار شده و جلوی مغازه یا منزلش سرعت گیری احداث نموده است که انسان رابه یاد قلل زاگرس می اندازد .خواه نا خواه هنگام عبور از آن لحظه ای خود را بین فضا و زمین می یابی.
دکتر علی شریعتی متفکر و اندیشمندی بود که در یک دوره تاریخی، تاثیر فزایندهای بر روی نهضت اسلامی گذاشت. شهید دکتر بهشتی با اشاره بدین موضوع، حق مطلب را ادا میکند: «دکتر در طول چند سال حساس، هیجان موثری در جوّ اسلامی و انقلاب اسلامی به وجود آورد و در جذب نیروهای جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوی اسلام اصیل، نقش سازندهای داشت و دلهای زیادی را با انقلاب اسلامی همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش موثر باشد.» آثار دکتر شریعتی از فراز و فرودهای بسیاری برخوردار است؛ برخی آثار وی همچون «اسلامشناسی متعهد با مخاطبهای آشنا» و «تشیع علوی، تشیع صفوی» دارای ضعفهای ساختاری و اساسی میباشد و برخی از آثار وی از جمله «علی علیهالسلام»، «فاطمه، فاطمه است» و «نیایش» را باید در رده کتابهای خوب و تاثیرگذار وی محسوب کرد. برخی از سخنرانیها و نوشتههای دکتر شریعتی در مورد شهادت امام حسین علیهالسلام و حادثه کربلا، از جمله آثار خوب وی به شمار میرود. در این نوشتار سعی خواهیم کرد به حدّ وسع خود، دیدگاه دکتر شریعتی را در این موارد به تصویر کشیم: شهید: نوع فهم دکتر شریعتی از مفهوم عالی شهید، برداشتی خالص، عمیق و ناب از فرهنگ اصیل اسلامی است. وی در تعریف کلمه «شهید» میگوید: "شهید در لغت، به معنای حاضر، ناظر، به معنای گواه و گواهیدهنده و خبردهنده راستین و امین و همچنین به معنی آگاه و نیز به معنی محسوس و مشهود، کسی که همه چشمها به او است و بالاخره به معنی نمونه، الگو و سرمشق است." «شهید» زنده، جاوید، حماسهساز، عارف، آگاه، انتخابگر و روزیخوار نعم الهی است و این اصیلترین دریافت از متون و فرهنگ اسلامی به شمار میرود، چنانچه قرآن کریم نیز بدان اشاره میکند. دکتر شریعتی در جای دیگر مینویسد: "شهید، قلب تاریخ است؛ همچنان که قلب به رگهای خشک اندام، خون، حیات و زندگی میدهد، جامعهای که رو به مردن میرود، جامعهای که فرزندانش ایمان خویش را به خویش از دست دادهاند و جامعهای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعهای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعهای که احساس مسوولیت را از یاد برده است و جامعهای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبی، به اندامهای خشک مرده بیرمق این جامعه، خون خویش را میرساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را میبخشد.
شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ کی غایب است؟"(?) بخش فوق بیشتر رویکردی کربلایی دارد، بدین معنا که دکتر با نگاه به شهیدان کربلا و فضای حاکم بر آن، به وصف شهید پرداخته است و الا همیشه اینگونه نیست که در جامعهای منحط و رو به عقب، سیمای تابناک شهید رخ نماید. شهدای جهادهای نبی اکرم صلی ا... علیه و آله و امام علی علیهالسلام شاهد این ادعاست. البته مرحوم شریعتی بدین موضوع پرداخته است که در جای دیگر بدان اشاره میکنیم. شهادت: شهادت، بُرندهترین سلاحی است که هیچ دشمنی را یارای مقاومت در برابر آن نیست، مرحوم شریعتی در این باره بحثهای مبسوطی دارد که برای رعایت اختصار، به گزیدههایی از آن اشاره میکنیم. "یکی از بهترین و حیاتبخشترین سرمایههایی که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است." "در فرهنگ ما شهادت، مرگی نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش، خود انتخاب میکند!... شهادت، در یک کلمه - بر خلاف تاریخهای دیگر که حادثهای است و درگیری است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدی است - در فرهنگ ما، یک درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یک تکامل، یک علو است؛ خود یک مسوولیت بزرگ است؛ خود یک راه نیمبُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است." امروز این سخنان با پشتوانه سرمایه عظیم انقلاب، جنگ تحمیلی و اندیشههای ناب حضرت امام قدس سره برای نسل جدید، عادی و جا افتاده شده است؛ لیکن در اواخر سال ?? که این سخنرانیها ایراد شده، فضای فکری جامعه دستخوش تحولات اساسی بود و لزوم ارایه مفاهیم «حماسی اسلامی» به زبان روز و متناسب با زمان، به شدت احساس میشد.
علاوه بر این، خفقان و امنیت پلیسی حاکم بر آن دوره تاریخی، بیانگر شهامت و شجاعت سخنران است؛ به طوری که بعد از سخنرانی «پس از شهادت» در مسجد جامع نارمک، حاضران تظاهرات باشکوهی برپا کردند. مرحوم شریعتی شهادت را به دو بخش حمزهای و حسینی تقسیم میکند. شهید مطهری نیز از منظری دیگر بدان میپردازد؛ وی در این مورد مینویسد: "جناب حمزه، سیدالشهدای زمان خودش است و امام حسین علیهالسلام سیدالشهدای همه زمانها است." دکتر شریعتی در این باره میگوید: "ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یکی حمزه سیدالشهداء و سمبل دیگری امام حسین علیهالسلام است." برای روشن شدن تقسیمبندی فوق، مستقلاً به هر کدام میپردازیم. شهادت حمزهای: حمزه یک قهرمان مجاهد است که برای پیروزی و شکستن دشمن رفته، شکست خورده و کشته و شهید شده است. حمزه و سایر مجاهدان برای پیروزی آمده بودند - البته با احتمال اینکه اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پیروزی و شکستن دشمن بود. بنابراین شهید حمزهای و شهادت حمزهای، عبارت است از مردی و کشته شدن مردی که آهنگ کشتن دشمن کرده است. دکتر شریعتی شهدای حمزهای را مجاهدانی میداند که نه برای شهید شدن، که کشتن و شکست دادن دشمن به میدان جهاد شتافتهاند و شهادت، آنها را انتخاب کرده و روزی آنها شده است. به عبارتی وظیفه اولیه اسلامی شهدای حمزهای، شکست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، لیکن قضای الهی بر سرنوشت ایشان، شهادت نوشته است. بنابراین، شهید حمزهای آرزومند شهادت است ولی در پی آن نمیباشد؛ چرا که وظیفه اولیه خود را شکست دادن دشمن میداند و در صورت لزوم، از شهادت استقبال میکند. شهادت حسینی علیهالسلام: شهادت حسینی کشته شدن مردی است که خود برای کشته شدن خویش قیام کرده است. امام حسین علیهالسلام از مقوله دیگری است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشی، کشته شده باشد. اینطور نیست، او در حالی که میتوانسته است در خانهاش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفی خویشتن را انتخاب کرده است.
امام حسین علیهالسلام یک شهید است که حتا پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودی قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه میکرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفی چیزی بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است. سمبل شهادت حسینی در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینی شرایط ویژه خود را میطلبد. وقتی ظلم، انحطاط و انحراف همهگیر میشود و ارزشهای والای اسلامی مسخ میگردد و موعظهها بر گوشهای سنگین کارگر نمیافتد؛ حسین با همه دانایی به عدم توانایی خود در پیروزی ظاهری بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ میرود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کاری را که میشد کرد، انجام میدهد. ثمره شهادت امام حسین علیهالسلام آگاهی و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامی و زدن داغ رسوایی کُشتن فرزند رسول خدا (ص) بر پیشانی کریه حکومت یزید است. در شهادت حسینی، وظیفه اولیه اسلامی برای یاری دین خدا، شهادت است؛ در اینجا مجاهد فیسبیلا... با شهادت خود، دین خدا را یاری میکند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیکن انعکاس شهادت اباعبدا... الحسین علیهالسلام به دلایلی گسترده و خارج از ظرف زمان است. در شهادت حسینی، شهید با خوب مردن پیروز میشود و در شهادت حمزهای، با خوب کشتن. در شهادت حسینی، شهید با شکست ظاهری از دشمن پیروز میشود و در شهادت حمزهای، شهید با پیروزی بر دشمن. در شهادت حسینی، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزهای، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش برای شکست دشمن است. امام حسین علیهالسلام: تاثیر اباعبدا... الحسین علیهالسلام بر روی اندیشههای دکتر شریعتی و خلق روح حماسی و نگاه حسینی وی، در همه آثارش به وضوح دیده میشود. بازتاب حماسه حسینی در جولان فکر و روحیه وی بسیار گسترده، شورانگیز و عمیق میباشد؛ به طوری که بسیاری از جریانات سیاسی و اجتماعی و رویدادهای تاریخی را با رویکرد به «حادثه کربلا» تحلیل و ارزیابی میکند.
پرداختن به عاشورای حسینی از منظر دکتر شریعتی بیشتر انعکاس یک قریحه قوی، احساس شورانگیز و ترجمان روح حماسی و بیتاب اوست. حضرت زینب علیهاالسلام: نمیتوان از کربلای حسین نوشت و در آن از کار بزرگ زینبی یادی نکرد؛ چراکه حادثه کربلا با نقش مکمّل و بیبدیل حضرت زینب علیهاالسلام کامل میشود. مرحوم شریعتی در این مورد میگوید: "رسالت پیام از امروز عصر، آغاز میشود. این رسالت بر دوشهای ظریف یک زن، «زینب» زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش. آنهایی که گستاخی آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زدهاند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده میمانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پیاش و صفهای دشمن تا افق در پیش راهش و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر میشود، از صحنه بر میگردد. آن باغهای سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوی گلهای سرخ به مشام میرسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادی شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد میزند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ میماند." بدون شک حضور حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتیترین عنصر در ماندگاری «حماسه حسینی» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا میماند و حماسه درخشان حسینی اسیر حصار زمان خود میشد. حضرت زینب علیهاالسلام خود سرود حماسهای بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمانها ساری و جاری ساخت.
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار.
حماسه معراج خونین عاشقانه سالار شهیدان، حضرت ابیعبدالله امام حسین ـ علیهالسلام ـ سلاله پاک رسول اکرم خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی ـ صلواتالله علیه ـ در آثار مولانا در سیاق (context) و چهارچوب (framework) توحید و «سیر محبی» به سوی توحید ربوبی، معنی و مفهوم پیدا میکند. حضرت حق ـ جل جلاله ـ رب حسین است و «سلطان عشق خونین»، مربوب حضرت محبوب است.
مثنوی مولانا، کتاب «توحید» است و سیر عاشقانه به سوی حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن. (3 ـ حدید) و کتاب دیوان کبیر کلیات شمس تبریزی مولانا «عشق نامه» اوست؛ «یا انیس من لا انیس له»؛ «یا من لا یرغب الا الیه»؛ «یا خیر المرغوبین» (دعای جوشن کبیر).
مولانا در این دو کار بزرگ خود، به حماسه امام حسین (ع) از دید عرفانی پرداخته است. در این وجیزه به روایت مولانا از امام حسین (ع) در چهار غزل کلیات شمس و یک حکایت از مثنوی پرداخته میشود.
کلید واژههای فهم مقام منیع و بینظیر سیدالشهد حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ در مثنوی و دیوان شمس عبارتند از: عشق ـ عاشقی ـ شهید ـ شهادت ـ فدایی ـ بلا ـ مرگ ـ پارسا ـ فنا ـ قا ـ خسرو دین ـ خسرو غیب ـ وصل ـ دوست ـ پیشتازان و طلایهدار سلوک ـ زندان ـ عاشورا ـ کربلا ـ یزید / فراق ـ شمر ـ عزا ـ تقابل کاراکترها و صفات و خصایل.
در آثار مولانا، عموما شهید و حسین مترادف یکدیگرند و حتی میتوان گفت که واژه گلگون شهید و مقام عظمای شهادت به اصطلاح فنی انصراف دارد بر شخصیت جامع و یگانه امام حسین که انسان کامل است.
از نگاه مولانا، حضرت سیدالشهدا (ع) از سوز و شوق دل الهیاش، هر لحظه طلب استعلای وجودی میکند و حضرت محبوب، آواز قبول وصال سر میدهد؛ «دل» فی حد ذاته عرش پروردگار است و او نیز همچون حسین در پی سفر و معراج به مبدأ اعلی است. در غزل 230 کلیات شمس، امام حسین (ع) سنگ محک و معیار است که دل که جایگاهی است رفیع و همه اعمال و احوال و مقامات وجودی آدمی به آن بستگی دارد، به حسین تشبیه میشود، نه آنکه حسین به دل تشبیه شود. از نظر عرفا در نظام هستی خلاصه موجودات «آدمی» است و خلاصه آدمی «دل» است.(نک: شیخ صفیالدین اردبیلی ـ صفوه الصفا ـ ص443) و تنها بیت دوم این غزل، کافی است برای بیان نهایت سرسپردگی و شیفتگی مولانا به امام حسین (ع). در مقابل چنین مرتبه متعالی، یزید و سمبل کامل جدایی و دوری از حضرت حق ـ جل جلاله ـ است.
شهیدان قافله کربلا، سمبل اعلای شهیدان تاریخند که مقامات سلوک خونین عاشقانه خود را در دشت پر بلای امتحان خونین الهی در کربلا، سرافرازانه گذراندند. آنان به ظاهر مردهاند، اما در واقع به زندگی اعلای طیبه در عالم غیب ـ که برتر است از عالم ظاهر ـ استعلا یافتهاند. مولانا در اینجا شهیدان کربلا را نمونه متعالی آیه شریفه قرآن در باب شهدا برمیشمارد؛ و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (169ـ آل عمران).
کاروان شریف اسرای کربلا از نظر دشمن که محجوب و بعید است از سلطان وجود اسیرند، اما بر خلاف این کوردلان آنان «شاه مقام قرب دوست»ند؛ مقامی که بین آنان و حضرت محبوب، هیچ مانعی نیست.
از نظر عرفا، بهشت دو نوع است: عام و خاص. بهشت عام، بهشت اکل و شرب و مناکحه است که از برای بندگان عام است، اما بهشت خاص، مقام لقا و وصال و مشاهده حضرت حق تعالی است که بهشت بند گان خاص است. (شیخ صفیالدین اردبیلی ـ صفوه الصفا ـ ص 437 ـ 438). مولانا، امام حسین و شهیدان کربلا را مقیمان بهشت وصال حضرت دوست که بهشت بندگان خاص است، معرفی میکند که قفس دنیا را شکسته و پرواز ابدی کردهاند به کوی دوست. توانگر شکوفه وصال سیدالشهدا، شهره آفاق شده و او خورشید فروزان و به ثمر نشسته محفل واصلان محبوب است. امام حسین (ع) به این مقام والا رسیده است، چون ریشه درخت وجود مبارکش، توانگر شده است از ذات اقدس الهی.
ز سوز شوق دل همی زند عللا که بوک در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهید گشته بظاهر حیات گشته به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی بخلا
میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش که نفس ناطق کلی بگویدت افلا
کلیات شمس تبریزی: غزل 230
در غزل 2102 کلیات شمس مولوی، اشاره کوتاه اما پر مغز مینماید به اصل منیع «فنا در توحید فعل» و میگوید رمز نبودن فرق ماندن و رفتن برای حسین آن است که او چون به مقام فنای توحید فعل رسیده است، اراده و فعلش مستهلک در توحید است. او تسلیم اراده و تدبیر الهی است. (نک: صفوی ـ سید سلمان ـ تهران ـ 1386).
حسین و شهدا با دوری جستن از آرزوها و امیال نفسانی با ساحت عشق آشنا شدند. او فدایی معشوق است و خون خود را در این معاشقه بر آستانه محبوب میریزد، چرا که برای او مسئله بودن یا نبودن نیست، بلکه مسئله فنای عاشقانه است. (نک: شکسپیر ـ هملت). حسین و عاشقان حسینی صفت در پی بلا و سختیها و مشکلات وجودیاند در برابر عوام و واماندگان که فراری از تدبیر الهیاند.
مولانا در این غزل نیز با روش مطالعه مقارنهای، کوشش میکند فهم بهتری از حسین و عاشقان حسینی و «واماندگان» راه حماسی کربلا نشان دهد.
چیست با عشق آشنا بودن بجز از کام دل جدا بودن
خون شدن خون خود فرو خوردن با سگان بر در وفا بودن
او فدائیست هیچ فرقی نیست پیش او مرگ و نقل یا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش جهد میکن به پارسا بودن
کین شهیدان ز مرگ نشکیبند عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گریزی تو ترس ایشان ز بی بلا بودن
شیشه می گیر و روز عاشورا تو نتانی به کربلا بودن
کلیات: غزل 2102
اما طولانیترین و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل 2707 کلیات شمس است. مطلع غزل شهیدان الهی و بلاجویان معاشقه کربلایی است و پایان آن به زیبایی ارجاع است به انسان کامل و خورشید موعود که شاهد است و ناظر و اصل نزول انوار الهی است در عالم ممکنات.
در این غزل، شهیدان و عاشقان مترادفند. شهیدان به یاری تجرد وجودی و معرفت که مقدمه عاشقی است و «بالهای عاشقی» از مرغان هوایی نیز بهتر پرواز در ساحت حضرت دوست میکنند. «یحبهم و یحبونه» (54 ـ مائده). آنها شاهان عالم غیبند و به کمک عشق بابهای عوالم پنهان را گشودهاند. یکی از رمزهای توفیق آنها در پرواز عاشقانه رهایی از انواع خود است. آنها ار آن جهت که فانی و باقی در :عقل عقل» شدهاند در ناکجاآبادند. (نک ـ صفوی ـ سید ـ لندن ـ 2007).
از بیت پنجم غزل رابطه شهیدان واصل را با سالکان بیان میکند. رهایی شهیدان اثر وجودی در رهایی دیگر سالکان نهاده است. آنها با شکستن در زندان تو در توی طبیعت و نفس خود، باب مخزن اسرار الهی را گشودهاند. اول نفی است و سپس اثبات.«لا اله الا الله». «لا اله الا هو»(255 بقره) «لا اله اله انت». شهیدان که واصل به محبوب شدهاند و حسین که سید و سالار آنهاست، نوای فقیران و درویشان کوی دوستند.
شهیدان حسینی مقیم دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم تجلیات اسما و صفات اوست. هوالله الخالق الباری المصور له الاسماءالحسنی یسبح له ما فی السوات والارض و هو العزیز الحکیم. (24 ـ حشر) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت» که در روز الست آشنایش بودند.«الست بربکم؟ قالوا بلی». (173 ـ اعراف) در بیت هشتم مولانا اشاره به یکی از اصول عرفان نظری میکند که میگوید انواع دنیاهای عالم ناسوت هیچ اندر هیچ است و توخالی و گذرا و میراست. سپس مبتنی بر آن آدمیان را به عرفان عملی دعوت میکند. آنگاه گویی پیام امام حسین (ع) را میدهد که ای مدعیان اگر از قبیله مایید و کربلایید، اهل صفا باش و دل را منور به نور خدا بگردان.
کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق که اصل اصل هر ضیایی
یکی ازدوستان که درکجاوه انیس من بودی ودرحجره جلیس ،وارد دفترکاربنده شده وانگار که ازعالم جبروت وحیرت سیر می کرد.به کنارپنجره رفته وبه قطره های باران زل زد ؛وزیرلب چیزی رازمزمه می کرد. ابتدا برخودم بالیدم ونازیدم ،که خدا را شاکرم که چنین دوستانی به بنده عطانموده اند،که درازکشیده وخوابیده ونخوابیده خداراذکر می گویندوبه تمام مال دنیا پشت پا زده اند.خوب که گوشم راتیزکردم تاببینم چه چیزی از آن تراوش می کند ،که ما هم ثواب ونصیبی ببریم ؛دیدیم همه چیزازآن شنیده می شود الا ذکر خدا.
بیچاره داشت بااعدادریاضی ورمی رفت.هزاروسیصد...هزاروسیصدده...هزاروچهارصدوپنجاهوسه ...دوهزاروهشتصدوبیست ونه....
چون سرافکنده ای کنارش نشستم. بالبخندی ملیح که شیرینی وطراوت ازآن می چکید؛عرض کردم:"عزیزم داری قطره های باران رامی شماری ؟" فرمودند:" نع " کاش می توانستم .باگردنی شکسته گفتم:"آها داری حساب وکتاب آخرماهت را انجام می دهی؟"فرمودند:"نع" اندکی به غور مطلب اندیشدم ویک دفعه این ذهن دیریاب ما که آن رااز سیاست دور نگه داشته بودیم وتوبه نموده وبارها تکرارنمودم توراچه با سیاست که اصلاًآن رابا "صاد" می نویسند یا با "سین"؟بازدروادی سیاست قدم گذاشته وزبانم بدون اختیار -باز هم می گویم بدون اختیار-پرسید:حتماًداری مال وثروت مسئولین را حساب می کنی ؟دوباره دیدم همان پاسخ بلند بالای "نع"را از دهان مبارکشان خارج نمودند.گفت :"مگرمی شود آن هاراحساب کرد؟حتی فنر ماشین حساب هم از جایش در می رود.
زبانم لال نزدیک بود ؛سراز دیوانه خانه دربیاورم که فریادبرآوردم:"پس چی؟"دیدم دلش به حال خراب من سوخت .گفت:"دلبرم دارم وعده های رنگارنگ مسئولین را می شمارم.آخه هرکی می آیدیک پستی بگیرد،آن قدر وعده می دهد بعد چه می شود ؟هیچ.چند وقت که می گذردوهمه آن هارا فراموش می کنند.آب هاکه ازآسیاب می افتد.بعداًکه ازاین عزیزان می پرسیم شما چنین گفته بودید ؛کوعمل؟می فرمایند:"باز داری حرف ازسیاست می زنی .تنت بد جوری می خاره .نکنه شماهم جزء فتنه گرها هستید؟بگیریدش بندازید توی زندان .
دیدم حرف پرتی نمی گوید وبا وجود توبه کردن ،درکنارش نشستم وبا همدیگرادامه دادیم سه هزار ودویست دو...سه هزار وپانصدوهفت...ده هزار....
بشارت منجی بزرگ که بتواندجهان راازبی عدالتی نجات دهد؛تنها مختص مذهب شیعه نیست جای بسی شگفت است که درادیان آسمانی وغیرآسمانی دیگر نیزظهورمنجی به چشم می آید. درباورهای وعقاید دورترین نقاط جهان ،ظهورمنجی ومصلحی که بتواند جهان را پراز عدل ودادکند؛پیشگویی شده است.برخی عقیده برآن است که اعتقادایرانیان به منجی عالم، به پیش ازاسلام برمی گرددوچنین عقیده ای اکنون ریشه از ادیان قبل ازاسلام است. شاعران بزرگ ایران وعرب درطول تاریخ ،بحث ظهور بقیة ا...الاعظم راموردتوجه قرارداده اندوبه خاطر خفقان روزگار ،گاه آن را به شکل آشکاروگاه آن رابه صورت استعاری بیان داشته اند.
دراین نوشته برآنیم تنها به دونصرت ویاری امام عظیم الشأن مان در هدایت شاعران و علما اشاره کینم وسخن رابه پایان ببریم .
ازقول شیخ صدوق ،عالم بزرگ نقل شده است"شبی درعالم رؤیا دیدم که درمکه ام وگرد خانه ی خداطواف می کنم.دردور هفتم نزدحجرالاسودآمدم وآن رالمس کردم وبوسیدم.درحالی که دعا می خواندم ،حضرت رادیدم که بردرخانه ی خداایستاده اند.باخاطری پریشان به حضرت نزدیک شدم.حضرت با نگاهی به چهره ام ،بافراست خویش راز دلم را دانست. به ایشان سلام کردم، حضرت پس از پاسخ سلام ، فرمودند : "چرا درخصوص غیبت کتاب نمی نویسی؛تااندوه راازدلت بزداید؟کتابی درباره ی غیبت به رشته ی تحریردرآور .
این رؤیای صادقانه چنان را شیخ صدوق رامنقلب ساخت که چون چشم می گشاید،تاسحرمنقلب وشیدابه مناجات وگریستن پرداخته وسپس نگارش کتاب "کمال الدین "رابراساس رهنمودهای امام آغاز می نماید.
ازمحتشم کاشانی نقل شده است:"اوپسری داشت که ازدنیا رفت واو در سوگ فرزند خویش شعر می سرود.درآن حال ،شبی حضرت رسول اکرم(ص) رادرخواب دید؛که به وی فرمودند:"توبرای فرزند خودمرثیه می گویی ،اما برای فرزندم حسین(ع)مرثیه ای نمی سرایی؟محتشم نقل می کند:"هنگامی که ازخواب بیدار شدم؛نمی دانستم چگونه این کارراآغاز کنم ،که در شب دیگر باز حضرت رادر خواب دیدم که فرمودند:"چرا آغاز نمی کنی؟گفتم تاکنون دراین وادی قدم نگذاشتم .فرمودند:"باز این چه شورش است که در خلق عالم است."بیدار شدم وهمان مصراع رامطلع قراردادم تارسیدم به مصراع "هست ازملال گرچه بودی ذات ذوالجلال "."ودر این جا فروماندم؛که چگونه این مصراع را به آخربرسانم .آن شب بقیةا...الاعظم رادر خواب دیدم که فرمودند :"چرامرثیه ی خودرا به اتمام نمی رسانی ؟عرض کردم،دراین مصراع مانده ام.فرمودند:"بگو،اودردل است وهیچ دلی نیست بی ملال."
بی گمان نظایرچنین امدادهایی درقلمرو شعروادب کم نیست وبه طور پراکنده در کتب مختلف دیده می شود.
این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا حسین
* * *
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون تپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
* * *
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر
با این عمل معامله ی دهر چون شد
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
* * *
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله ی انبیا زد
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ی ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
* * *
چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال
* * *
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
* * *
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
* * *
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت زیاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسین زد
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
* * *
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
* * *
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
* * *
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
در دیده ی اشک مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماه تاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد
* * *
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چها درین ستم آباد کرده ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند
رقص ازدیرباز درمیان صوفیان معمول بوده است .آن ها پس از آن که در سما ع گرم می شدند،گاه می گریستند،گاه از فرط خوشحالی دست می زدند،گریبان می دریدند،فریادمی کشیدندوبه رقص وپای بازی می پرداختند،در حال رقص به دوخود می گشتند.بدین مناسبت آن راچرخ وچرخ زدن می گفتند.عمامه ازسر می افکندندوخرقه پاره می کردند،یاازسرمی کشیدندویا به سوی قوال می افکندند.دست وپای یکدیگر را می بوسیدندوگاهی برابر هم به خاک می افتادندوسجود می کردند.یکدیگر رادربغل می گرفتندوبرای هریک ازاین امور آداب خاصی وضع می کردند.به خصوص درباره ی خرقه افکندن یا خرقه شکافتن که آن راضرب خرقه وآن خرقه راخرقه ی مجروح یاممزّقه می گفتند.اقوال مختلفی درمورد چگونگی سماع، از پیران طریقت نقل کرده اند.مولانا پس از اتصال باشمس به سماع می نشست وبه وقتش بر می خاست ومجالس سماع وی ساعت ها طول می کشید. که پس از وی برسرمزارش قرن ها متداول بود بسیاری از فقها واهل ظاهر ،سماع راخلاف شرع وحرام می دانستند.ولی این رسم ازدیرباز وازقرن سوم درمیان صوفیان معمول بوده است .صوفیان رقص راازتوابع ونتایج ظهور وجد می دانستند.وجدحالتی است که پس از سماع درسالک به ظهور می رسد؛وآن امری واردی است قلبی، که اختیار سالک را درکف می گیرد.
صوفیه آوازخوش راآواز فدایی می شمردند؛که درهمه جاودر همه چیز طنین انداز است .این آواز ممکن است درآوای قرآن کریم باشدیا نغمه ی چنگ و وزش باد.
حکماوفلاسفه معتقدندکه درافلاک آوازها ونغمه هاست وچون انسان پیش ازتولد ،این آوازهای خوش راشنید؛ازشنیدن آوازهای خوش به وجد می آید.البته همه ی صوفیان وعرفا سماع راشایسته ی هرفرد نمی دانندوبرای آن نیزشرایطی در نظر گرفته اند،به طوری که برلعب وهوی وهوس باشد؛روانمی دانند.چنان که سعدی می فرمایید:
"نگویم سماع ای برادر که چیست مگرمستمع را بدانم که کیست"
در آخر باید یادآوری کنیم که درسماع بیش تر به نی ،دف وچنگ توجه می شود؛وآلات دیگرموسیقی رابه آلات لهوولعب ارتباط می دادند.
اگریک ذره ازاین اصل واصول فلاسفه ی قد یم آگاهی داشتیم وآن راملکه ی ذهن خویش می ساختیم ،دیگراین قدر ازبالارفتن قیمت اجناس وپایین نیامدن آن هاشکوه نمی کردیم واین قدر به این وآن نمی گفتیم:چراجنسی که قیمتش به گفته ی آن عزیزسفرکرده ،که تحت تأثیر اقتصاد جهان چندین برابرشده ،حالا که اقتصاد جهان این قدربحرانی است وهرروز قیمت ها دارند سقوط رامزه مزه می کنند،خبری ازکاهش قیمت اجناس در داخل کشور نیست؟همین چندروز پیش که قیمت آن نازنین روغن چندین برابر شد ،باز زمزمه بالا رفتن روغن دربازار جهانی به گوش رسید ولی هنگام پایین آمدن قیمت جنس ،دیگر تحت تأثیر جهانی قرارنگرفت.
شاید این بالارفتن قیمت اجناس وعدم کاهش آن طبق اصل تکامل انسان است که عرضه می دارد ،"تمام انسان هاو موجودات وگیاهان مرحله ی رشد را از نقطه ای شروع می کنندوتا مراحل دیگرهرگزبه مرحله ی قبل باز نخواهند گشت .
هیچ آینه دیگر آهن نشد هیچ نانی گندم خرمن نشد
محققاَبنابراصل فوق ،اگرازاین مرحله که پیش زمینه ی مرحله ی دیگر است پایین بیایند،دچار مسخ خواهند شدوچه کسی ویا چیزی حاضراست تا مرحله ای بالا رود ،اماناگهان سقوط کند .این یک طرف قضیه وطرف دیگر این که قیمت اجناس بالاست که بالاست .نخرید .مگر همین سعدی وحافظ زندگی تجملی داشتند؟
اندرون ازطعام خالی دار تادرآن نورمعرفت بینی
حالاکه توی وادی عرفان قدم گذاشتیم،توی این قلبمان چیزی است که زمزمه می کند ؛سخنان شمادرست ؛ولی این زندگی اشرافی بعضی از مسئولین ما چه؟ مگر خبری از عرفان وزندگی عارفانه ندارند؟باز هم به این وجدان نیمه خفته مان پاسخ می دهیم ؛این چند اتومبیل وسفرهای پی درپی خارجی وحقوق های آن چنانی هم نوعی عرفان است ،اما جدیدوبه روز وشاید ما از قافله ی عرفان به روز جا مانده ایم.
.: Weblog Themes By Pichak :.