نیما نامی آشنادرتاریخ ادبیات معاصر ایران است.درخشش او،درعرصه ی شعرسبب شد که جنبه های دیگر هنروی ازجمله داستان نویسی اش آن چنان که باید وشاید مورد توجه قرار نگیرد.نیمادرداستان نویسی برخلاف عملکرد وی درشعر که بنیان هایش ازسبک شعرفرانسه بی تأثیرنیست به تقلید ازاروپاییان ،به دیده ی تردید می نگرد،به عبارتی می توان گفت که نیمادرعرصه ی هنرداستان نویسی ،ایرانی می اندیشد وازمیان انواع قالب وساختارهای موجود،قصه وافسانه رابرای بیان دردهاوآلام اجتماعی کافی می داند.یکی ازداستان های نیما "مرقد آقا"است که اوچون شعرهایش به تصویرگری های زیبای مناطق شمال وگیلان رومی آورد.اودراین اثربه محصولات ،نحوه ی زندگی ،چگونگی تفکروآداب ورسوم مردم گیلان درقرن هشتم توجه کرده است.داستان ،گِرد افسانه وخرافه ی درخت می گردد وازجهتی ریشه دراسطوره ی اصل انسان دارد وبه گیاه و اصله ی درخت برمی گردد.این داستان درباره ی درخت ازگیل (کُنس)است که ازچوب آن برای ساختن عصا استفاده می کنند "ستار"دردوردست نهالی ازاین درخت می کارد وبرای مشخص کردنش ،رشته ای برگرد آن می بندد وبرای آن که کسی آن را نچیند به مراقبت آن می پردازد .مردم شال را پیچیده درنهال می بینند،آن را مرقدآقافرض می کنند."رجبعلی"سراسیمه به آن جامی آید وسخنا نی درصدق آن باز می گوید.ستار ازاین که نهالش بااین خرافه مصون مانده ،خرسنداست.اما زمانی که می خواهد خودش آن رابِبُرد ،مردم باخطاب سحرانگیز رجبعلی ،مثل "گله ی گوسفندی "که ناگهان "گرگ"به آ ن هانهیب زده باشد،آشفته می شوند ودرهم می ریزند ،به اوحمله ورمی شوند واوراناباورانه می کشند.توجیهات ستار بی فایده است.نیما کوشیده اعتقادات خرافی انسان های را باطنزی زیبا بیان کند طنزی شاد ودرعین حال تلخ است که مایه ای ازخنده ی سرد دارد ،به گونه ای که این پرسش پیش می آید که آیا بایدخندید؟
.: Weblog Themes By Pichak :.