وقتی که هستم تونیستی/وقتی که نیستی دنیابرایم نیست باد/صدای آشنایت همه جاپیچیده/می روم ،آرام وآهسته/پیراهنت
رابه آغوش می کشم /وپیش آزآن دست درجیبت/شایدچندهزاری یادگاری مانده باشد/ولی چه تنهاست جیب های خالی
تو/یا چه "پرازهواست."/همه جاپرازخاطراتت/لکه های خونی که دیشب پس ازپرتاب بشقاب به سوی سرت
بردیوارنقش بسته ،هنوزیادگاری ازوجودتوست/وتورفتی وخاطراتت مانده اند/بشقاب گفتم،یادلحظه ای که بشقاب دردستم
چون بشقاب پرنده به سویت ؛آن هدف غایی، به پروازدرآمد،افتادم/وچه زیبا بود/تکه های لیوان های شکسته/تبلور
الماس گونه ی وجودتوست/هرتکه لیوان خردشده ،وجود تورامی خواند/من صورتم راوقتی می شویم که ،لکه های خون
توبرآن نقش بسته باشد/وگرنه مراباآب نسبتی نیست/وباخودمی اندیشم آیابازخواهی گشت؟/شاید،شاید/وچه زیبابودآن
شب/کنارهم بودن رابرای اولین بارتجربه کردیم/ وصورت سرخت تماشای دیگرداشت/دوست داشتم،دوست داشتم، باتمام
وجود حلقت رابفشارم/وبا کارد آشپزخانه سرت راببرم/ وباساطور وجودمهربانت راتکه تکه سازم، ولی افسوس
،افسوس ،اف.../آیابازخواهی گشت؟وبه من فرصت جبران خواهی داد؟/عکس هایت رامی بینم،خون برچشمان زیبایم
نقش می بندد/وتوراچه بگویم،می پرستم/بازگرد وببین عشق من به توچه ها خواهدکرد/گلت راتنها مگذار وباغچه ی
وجودت راویران مساز/بیا باردیگرآن عشق شب های به یادماندنی باهم بودن راباردیگرتجربه کنیم/وبیاموزیم
وبیاموزیم،/ چه زیباست درکنارهم بودن...
.: Weblog Themes By Pichak :.