نامه ی وارده:
سلام علیکم
چندروز پیش که پاسخ متین شمارا درمورد مسایل روزاز جراید وسایت های مختلف زیارت نمودم برآن شده، تا بنده نیز یکی از مشکلات خویش را با شمادرمیان گذارم وازرهنمودهای مشفقانه ی شماآگاه گردم .
دیروز بعداز اجرا شدن طرح ضربتی بابدحجابان برای خرید به بازار رفته بودم .ناخواسته روسرییم کمی جابه جاشده وچندتار موی ناقابل! اززیر روسری نمایان گردید .درهمین حین دومأمور که نمی دانم از کجایشان پیدا شد واز چه سرزمینی بودند باقیافه ای ترسناک وهول آفرین درحالی که از لب ولوچه ی یکی شان آب می چکید ودیگری با صورتی اخمووعبوس که سبیل های چخماقی مبارکش ازبناگوشش دررفته؛ با چشمانی آتشین وسرخ که سربازان مغول را دراذهان زنده ومتبادر می ساخت ،درمقابلم مانندآئینه ی دق حاضرگردیدندوبا تکان دادن لب ولوچه وجنباندن سروگوش نگاهی همچون عقاب به من حقیر نموده وبا صدایی همچون صور اسرافیل گفتند:" خان....م ! حجابت را حفظ کن ."
بعدازآن دنیا چنددور به دورسرم چرخیدو تمام موی بدنم سیخ گشت به طوری که بعداز مشاهده ی این دومأمور یک لحظه گفتم شاید عزرائیل بر من نزول کرده که با چشمانم قیافه های انکر ومنکر خودرا می بینم .آب دردهانم خشکیده شدونزدیک بود قبض روح شوم به خاطر بی حواسی وجلوآمدن دوتارموی سر.
لذا ازجنابعالی خواهشمندم رهنمودی،پیشنهادی ،پندی ،نصیحتی به این برادران بفرمایید که شرایط نهی ازمنکررا رعایت بنمایند. باسپاس –حق به همراهتان-
خداوندهیچ مومنی راگیر قوم مأمورین نیروی انتظامی نیندازد! حق دارید. چشم!اگر این روزها توی بازار میوه وتره بارآقای سردار رادان را زیارت کردم، حتماً سفارش خواهم کرد.باسپاس .
.: Weblog Themes By Pichak :.