تاریخ : جمعه 90/2/30 | 8:34 عصر | نویسنده : هادی اخوان
آن مردآمد آن مرد پیاده آمد بنزینی نداشت.کارت سوختش به پایان آمد.اتوبوس گیرش نیامد،پس بازحمت آمد.آن مرد از بازارآمد.با ساک خالی آمد.پولی نداشت قیمت اجناس هم چندین برابر شده بود؛پس با ناراحتی آمد.آن مرد با شکم خالی آمد.پول قبض ها چیزی توی جیبش باقی نگذاشته بود،که غذایی ازبیرون بخورد.پس باگرسنگی آمد. آن مرد آمد؛ وزنش برسرش دادکشیدپس کوخرید؟ومردبا سری افکنده آمد وگفت :خواهم خریدبعداز دریافت یارانه ها.آن مردآمد ،درحالی که در، دهم برج به تقویم می نگریست وآه می کشید ؛کاش امروز آخربرج بود! آن مرد آمد اودرباران وعده هاآمد.اوبه امیدزندگی بهترآمد.آن مرد آمد درحالی که دستانش پراز خالی است ودیگر هیچ!!
.: Weblog Themes By Pichak :.