سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/12/14 | 8:15 عصر | نویسنده : هادی اخوان



گاهی درزندگی انسان ها اتفاقاتی می افتدکه اگربازگونشود،منجربه انفجارروحی وجسمی می گردد.باید بازگو وتشریح وکالبدشکافی شود؛که دیگران هم بدانند، داریم ازدست این عزیزانمان چه ها می کشیم."درد وامی کشیده ام که مپرس"خوب این هم براعت استهلال سخنمان. کل مطلب حول وحوش همین دردی است که سال ها داریم می کشیم.

سال ها بود دردوری ازوام آسوده می زیستیم ،اگر گاهی گذرمان به بانکی ختم می شد،پاسخ برایمان مبرهن بوده وتکراری :نداریم وآخرهم ،نمی دهیم ونمی دادند. تفکروغوربه  عالم هستی واصل بازگشت به آخرت موجب تسلی اینجانب می گشت وبه خودمی قبولاندیم ؛سلامتی خوب است ،مال دنیاارزشی ندارد،بایدهمه را رهاکرد وبارسفربست! وکلاهی به این بزرگی سرخودمان می گذاشتیم.ایام سپری می شد تااین که موقعیتی پیش آمد ،نیازبه دریافت وامی آن هم درفاصله ی زمانی اندک گردید.

به چندین بانک وصندوق وچیزهایی ازاین قبیل سرک کشیدیم  که مثل قارچ سمی!ازگوشه وکنارسربرآورده بودندوبه خودمان می بالیدیم که این همه اشتغال وشغل زایی !مسئولی ازبانک حرفی می زد ودیگری شرایطی داشت که ازعهده ی جن هم برنمی آمد!تااین که دست سرنوشت مارابه سوی جایگاهی که نام زیبای "بانک "برآن مزین شده بود ؛ودرجرگه ی بانکداری اسلامی قرارداشت ،برد.رییس بانک که آدم خوش مشربی بوده !ودربالای سرش تابلوی  مجوز بانک مرکزی رانصب نموده چند دقیقه چنددقیقه سرش رابرمی گرداند وتابلورابا نگاهی معنا دار می نگریست .تا دید مابه چنین وامی نیاز مبرم داریم وفردمورد نظرش رایافته ،چنان تحویلمان گرفت که نزدیک بود تمامی آثارسوءنسبت به بانک وبانکداری دروجودمان ازبین برود.

پس ازصحبتی کوتاه قرارشد سه ونیم میلیون تومان پول نقدبه حسابی واریز ودرازای آن، ده میلیون وام دریافت نماییم .آن سه ونیم میلیون به زبان خودمان گروگان گرفته می شود ونبایدبه آن ناخنکی زد.دریک حساب سرانگشتی می شد شش ونیم میلیون تومان به همراه دوکارمند،چک وسفته ومایتعلق ...ازیکی از کارمندان ازچگونگی سود، ببخشید! بهره ی بانکی پرسیدیم ؛گفتند درحدودبیست درصد .

باهزاران زحمت قرض وقوله سه ونیم میلیون راجورنمودیم،چندین لیتر عرق شرم نیزبرای پیداکردن کارمند ضامن ریخته تااین که ازبین ده هانفردونفرشان ایثارنموده وقبول ضمانت کردند.

پس ازپرکردن ده ها فروند فرم وصدها امضا واسکورت ضامنین به بانک وبرگشتشان به منزل که دربین راه چیزی هم ازجیب مبارکمان به شکمشان می ماسید ؛دریکی ازایام زبانم دررفت وغفلتاً ازکارمند دیگر ازچندوچون بهره ی بانکی پرسیدم که بیچاره درحال ورق زدن اوراق بوده ،فرمودند: درحدودبیست وپنج درصد.ماهم گفتیم غفلتی شده وحتماً به اصل موضوع واقف نیستند،نشنیده گرفتیم. دراین بین چندروزی دریافت وام به تعویق افتاد وبنده ی گردن شکسته مبالغی راازیکی ازدوستان قرض نمودم وقول مساعددادم که دراسرع باگرفتن وام جایگزین خواهم نمود.

روزواقعه فرارسید ورییس بانک دفترچه ی اقساط را به دستمان داده وبا منت وتوصیه وتهدید که اگر قسطی دیرشود چنان می کنم وچنین می کنم خنده ای ملیح برگوشه ی لبشان منقوش گردید که قلبمان سوراخ سوراخ شد ویکهوریخت زمین!.شستمان خبردارشد که چیزی جامانده. رییس خوش مشرب فرمودند : بهره ی بانکی این چنین وامی بیست وهفت درصداست.آب دهانمان خشک شدونزدیک بود کنترل مان راازدست بدهیم ونمی دانیم شایددراین بین چندین سکته ی ناقص هم کرده باشیم که آثارش بعدها مشخص خواهدشد.

زیر لب زمزمه می کردیم بلا به دور !خدا نصیب هیچ کس را دچارچنین بانکی نفرماید.الهی آمین! روی بانکداری یهودی راسفیدکردند ونامشان راگذاشتند بانکداری اسلامی !!!

باتته پته گفتیم :قرارمان بیست درصدبوده وبادست اشاره ،فلان کارمند را نشانه رفتیم.رییس باتشری خاص که مادرزادی بوده ومختص روسا است ؛از کارمند خواست تا جوابگوباشد .بیچاره ی مادرمرده که فکر می کنم ازکارمندان قراردادی بوده باسرخ وسفیدشدن های ممتد فرمودند :که فرمایش شما رابه ایشان گوشزدنموده بودیم.بنده که بدجوری توی دوراهی یاسه راهی گیرافتاده بودیم ودلمان برای کارمند کباب شده بود ،می خواستیم شغل شریفش را ازدست ندهد با کمی تعقل عرض نمودیم: شاید حق باایشان باشد.درحالی  وجدانمان لبخند برلب داشت روح خبث داشت مارامی خورد که به واسطه ی همین غلط کاری هاست که تاکنون چیزی نشده ای!وام دریافت شدوبااحتساب سود باید نوزده میلیون ناقابل پرداخت کنیم .این چندروزوشب ،فکرمان به  چگونگی پرداخت اقساط  سرگرم است وتابلوی جلوی بانک ازپیش چشممان محونمی شودکه مزین شده بود"بانک انصار ،بانکداری نوین اسلامی"چه کلمات زیبا ودلفریبی "بانک"،"انصار" ،"نوین"و"اسلامی "