نمی دانیم چه شدکه ناگهان بعدازخواندن متنی درروزنامه ی اطلاعات ،نبوغ شعریمان گل کرد ،شدیم شاعر درردیف شعرای بزرگ؟!اما درقالب شعرنو،آن هم سواربرموج نو.کلی کیف کردیم وباخودقرارومرارگذاشتیم ازاین به بعد ماهی یک بارهم شده، این سرچشمه ی لایزال راهمیشه جوشان نگه داریم ؛تابعداز هزاران سال اگر اشعارمان کشف گردید مثل ابیات حافظ ازآن چیزهایی استخراج کنند که فکرمان هم به آن ها قدنمی داد.اما زمزمه های باطنی مان:
"می شود درچهره ی شکوفه دوباره شکفت"
با رودها جاری شدوباگل هاخندید.
می توان دست حقایق رافشرد.
ناهمواری های کدورت رابا غلتک مهربانی ها صاف نمود.
می توان دوباره دربهاری تازه ،باباران بهاری گریست.
وامادراین می توان ها ومی شودها:
می شود وعده های داد ،امامتناهی .
می شود به جای دومیلیون وپانصدهزارشغل از پانصد شغل سخن برمیان آورد.
می توان به جای آمارهای ساختگی ،
آمارهای واقعی داد.
می توان درمیان مردم زیست وبادردهایشان زندگی کرد.
می شوددرجذب کوشابود وسست در دفع.
به جای چهچه وبه به
می شود گذاشت تاعطرها خودببیویند نه این که عطارها بگویند.
می توان واقعیت هارادید.
"چشم هارابایدشست."
می توان جهان وتمام انسان ها راانسان دید .
وهزاران می شود ومی تواند دیگر...
.: Weblog Themes By Pichak :.