همان روزهای دانش آموزی که همه توی انشاشون می نوشتند،می خواهیم دکتریاخلبان یامعلم شویم فقط مابودیم که باشمّ آینده نگری خودمان می گفتیم ومی نوشتیم،که" می خواهیم کارمند بانک شویم ."معلممان باشنیدن همین جمله ی سبیل های چپ وراستش را که شبیه دسته های فرمان موتورهای برادران وارنرآمریکا بوده ،تکان می داده وزیر لب می خندید.ماهرگز توی این چند سال متوجه ی دندان هایش نشدیم؛که چه رنگی است.
وقتی با نازوکرشمه موضوع آینده مان راباپدرمان درمیان گذاشتیم ،چنان عصبانی شد که لنگه ی کفشش رابه سوی ماپرتاب نمود واگرنبود خیز پنج ثانیه ی بنده ،الان می بایستی توی بیمارستان درحالت کمامانده ودوسه کیلومتر با بهشت فاصله نداشتیم .
خوب ایام به این شکل بوده وکسی به غیرازبنده فکرش رانمی کرد این روزها کارمندان بانک ها دارای زندگی تجملی واشرافی شوند وجلویشان درهرکوچه وبازار خم وراست گردند،وزیارت ومشاهده ی رییس بانک برابر گردد بازیارت قبورامام زاده ها!تا این که روزنامه ی جام جم پرده ازاین رازسربه مهربرداشته وامروز درتاریخ بیست ودوم شهریور تیتر زده:"درآمدمیلیونی کارمندان برخی بانک ها " وهمین موجب شده ابوبی بنده بادیدن تیتر نصف بدنش ازکار بیفتد. خدا به همه ی مارحم کناد!
.: Weblog Themes By Pichak :.