یکی ازدوستان که درکجاوه انیس من بودی ودرحجره جلیس ،وارد دفترکاربنده شده وانگار که ازعالم جبروت وحیرت سیر می کرد.به کنارپنجره رفته وبه قطره های باران زل زد ؛وزیرلب چیزی رازمزمه می کرد. ابتدا برخودم بالیدم ونازیدم ،که خدا را شاکرم که چنین دوستانی به بنده عطانموده اند،که درازکشیده وخوابیده ونخوابیده خداراذکر می گویندوبه تمام مال دنیا پشت پا زده اند.خوب که گوشم راتیزکردم تاببینم چه چیزی از آن تراوش می کند ،که ما هم ثواب ونصیبی ببریم ؛دیدیم همه چیزازآن شنیده می شود الا ذکر خدا.
بیچاره داشت بااعدادریاضی ورمی رفت.هزاروسیصد...هزاروسیصدده...هزاروچهارصدوپنجاهوسه ...دوهزاروهشتصدوبیست ونه....
چون سرافکنده ای کنارش نشستم. بالبخندی ملیح که شیرینی وطراوت ازآن می چکید؛عرض کردم:"عزیزم داری قطره های باران رامی شماری ؟" فرمودند:" نع " کاش می توانستم .باگردنی شکسته گفتم:"آها داری حساب وکتاب آخرماهت را انجام می دهی؟"فرمودند:"نع" اندکی به غور مطلب اندیشدم ویک دفعه این ذهن دیریاب ما که آن رااز سیاست دور نگه داشته بودیم وتوبه نموده وبارها تکرارنمودم توراچه با سیاست که اصلاًآن رابا "صاد" می نویسند یا با "سین"؟بازدروادی سیاست قدم گذاشته وزبانم بدون اختیار -باز هم می گویم بدون اختیار-پرسید:حتماًداری مال وثروت مسئولین را حساب می کنی ؟دوباره دیدم همان پاسخ بلند بالای "نع"را از دهان مبارکشان خارج نمودند.گفت :"مگرمی شود آن هاراحساب کرد؟حتی فنر ماشین حساب هم از جایش در می رود.
زبانم لال نزدیک بود ؛سراز دیوانه خانه دربیاورم که فریادبرآوردم:"پس چی؟"دیدم دلش به حال خراب من سوخت .گفت:"دلبرم دارم وعده های رنگارنگ مسئولین را می شمارم.آخه هرکی می آیدیک پستی بگیرد،آن قدر وعده می دهد بعد چه می شود ؟هیچ.چند وقت که می گذردوهمه آن هارا فراموش می کنند.آب هاکه ازآسیاب می افتد.بعداًکه ازاین عزیزان می پرسیم شما چنین گفته بودید ؛کوعمل؟می فرمایند:"باز داری حرف ازسیاست می زنی .تنت بد جوری می خاره .نکنه شماهم جزء فتنه گرها هستید؟بگیریدش بندازید توی زندان .
دیدم حرف پرتی نمی گوید وبا وجود توبه کردن ،درکنارش نشستم وبا همدیگرادامه دادیم سه هزار ودویست دو...سه هزار وپانصدوهفت...ده هزار....
.: Weblog Themes By Pichak :.