این کپی برداری از آثاردیگران شده یک معضل، ولی دیگر کپی از لباس شخصی ها راندیده بودیم.حقیقت امراین است که بسیاری از مخترعین وفیلم سازان و... از آن درهراسند ،که افرادسودجوبا کپی آثارشان موجب ضرروزیان بسیاری به آن هاگردند. که قانون هم تاحدودی نسبت به این امر نرمش نشان داده است.ولی آن چه که موجب شگفتی شده وشاید بعدها مسببین امررا درکشوربه واکنش وادارد ،کپی از لباس شخصی هادر سرکوبی راهپیمایی ها و اعتراضات است .شاید در کشورما اولین بار ،لفظ لباس شخصی درادبیات سیاسی کشف شده وبه کاررفته باشد.چنان که در قضیّیه ی کوی دانشگاه یا دراعتراضات سال گذشته، لباس شخصی ها زحمات جبران ناپذیری را متحمل شدند ودرعوض مزد خودشان ازخدا یاازاشخاص دیگرگرفتند.مشخص نشداین افراد به کدام طیف و ارگانی وابسته اندوهیچ گروهی هم آن هاراتحت حمایت خویش قرارنداد.به راحتی سرکوب می کنند وکسی هم به سراغشان نمی آید ومحاکمه ای هم وجودنخواهدداشت .درآخرین اخبار حوادث مصر، گروهی ازافرادلباس شخصی به سرکوب مردم مظلوم مصر پرداختند که طرفداران مبارک بودند وبه گفته ی البرادعی اکثراین افرادپلیس بوده که درلباس مبدّل به سرکوب اعتراضات پرداختند .زبانم لال نمی خواهیم بگوییم درایران آن افراد از نیروی انتظامی بوده اند، ولی مبارک با کپی برداری ازاین اصل ،زحمات مخترعین امر راازبین برده وبسیاری ازقوانین بین المللی رازیر پاگذاشته که باید در سازمان ملل به آن رسیدگی نمود .وی بااینعمل قبیح برجرم های خودش نیز افزوده شده است .
( نقش های کلی زن در ادبیات داستانی جنگ )
دل نگرانی و عدم آرامش
آرامش
غم و اندوه
1-مادران شهدا شادی و سرور
ناراضی ، بی اعتقادی
مقاومت
مسائل اخلاقی
عشق و وفاداری
2-همسران شهدا مسائل اخلاقی
عدم پختگی و بلوغ فکری
سرخوردگی و یاس
مقاومت
3-زنان مهاجر مصیبت و رنج ناشی از مهاجرت
وضعیت معیشتی
مقاومت
فساد اخلاقی و بند و باری
4-زنان روشنفکر فرار و گریز از ارزشها
سرگردانی و پوچی
عشق و مسائل عاطفی
5-زنان پرستار مقاومت
رنج و مصیبت
ایثار
6-زنان مرزنشین مقاومت رزمی
مسائل اخلاقی
مظلومیت
همیاری و همدلی
7-زنان پشت جبهه سرخوردگی و یاس
ایثار و از خودگذشتگی
8-همسران جانباز مسائل اخلاقی
صبر و شکیبایی
عشق و وفاداری
مسائل اخلاقی
9-زنان تنها مسائل اقتصادی
یاس و سرخوردگی
عشق و وفاداری
10-زنان در جستجوی انتظار مظلومیت
رنج و سختی
مقاومت
11-زنان قربانیان جنگ شهرها ایثار و از خودگذشتگی
مقاومت رزمی
مسائل اخلاقی
12-زنان در میدان نبرد ایثار و از خودگذشتگی
همیاری و همدلی
مصیبت و سختی
13-زنان در اسارت یاس و ناامیدی
سرخوردگی از ارزش ها
مسائل اخلاقی
مسائل اخلاقی
14-زنان منفی پوچی و سرگردانی
گریز از ارزش ها
مسائل اخلاقی
15-دختران شهید رنج و مصیبت
سرخوردگی از ارزش ها
مقاومت
16-زنان آرمانی ایثار و از خودگذشتگی
مسائل اخلاقی
غیر از موارد ذکر شده زنان می توانند نقش عمده ی زیر را نیز در ادبیات داستانی جنگ بر عهده بگیرند:
17-عکاسی و خبرنگاری
18-حفظ ارزشهای دفاع مقدس
19 سخنرانی و فرستادن نامه
20-تبلیغات برای ایجاد روحیه
مولانادرغزل زیر بسیارزیبابه مشکلی اشاره می کند ،که امروزه به شکل گسترده ای جامعه ی مسلمانان را دربرمی گیرد.عدم توجه به یکدیگروفراموشی مرگ .بسیاری عقیده بر آن است که جامعه ی امروزی، جامعه ای است مرده پرست وهنگام مرگ وجدایی دوستان وآشنایان تازه متوجه ی آن می شویم که چه گوهرگرانبهایی راازدست داده ایم ولی افسوس ازاین که دیگردیر شده وهیچ کاری ازدستمان ساخته نیست.تمامی نکاتی که مولانا دراین غزل اشاره می کند ،به شکل ظریفی در زندگی انسان ها قابل لمس است.مولانا دربیت چهارم به همه ی ماخطاب می کند :به جای این که برسرگور یکدیگرآیات بخوانیم ،درمحبت وعشق یکدیگر سخن بگوییم وآن رازمزمه کنیم.یادربیت نهم می فرماید: به جای بوسه دادن به گورم اکنون که زنده ام بررخم بوسه ده.مولانا درمثنوی به همین تحسّر انسان ها پس ازمرگ اشاره می کند:
برسرگورم بسی خواهی نشست خواهدازچشم لطیفت اشک جَست
نوحه خواهی کردبر محرومیم چشم خواهی بست برمظلومیم
اندکی زان لطف ها اکنون بکن حلقه ای درگوش من کن زین سَخُن
آن چه خواهی گفت توباخاک من برفشان برمدرک ِغمناک من
مولانا درکل به همه ی انسان ها وصیّت می کند درزمان حیات دشمنی بایکدیگررارهاکنند ودراین مدت کوتاه زندگی ،قدریکدیگررابدانند.
بیا تاقدریکدیگربدانیم که تاناگه زیکدیگرنمانیم
چومؤمن آینه مؤمن یقین شد چراباآینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار،ماهم مردمانیم
فسونِ قل آَعوذُوقُل هوَالله چرادرعشقِ همدیگرنخوانیم؟
غرض ها تیره دارد دوستی را غرض هارا چراازدل نرانیم؟
گهی خوش دل شوی ازمن که میرم چرامرده پرست وخصم جانیم؟
چوبعدمرگ خواهی آشتی کرد همه عمرازغمت درامتحانیم
کنون پندارمُردم،آشتی کن که درتسلیم ماچون مردگانیم
چوبرگورم بخواهی بوسه دادن رخم رابوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل،ازیرا به هستی متّهم مازین زبانیم
در رمان "باغ تلو"هدف کلی نویسنده نشان دادن مظلومیت زنان است. زنانی که در جامعه مردسالار هیچگونه اختیاری از خود ندارند. باغ تلو سرگذشت طبقهای از زنان ایرانی است که در آنها «زن، حضور و وجودش تحت شعاع قدرت مردانه، اجتماع و خانواده قرار دارد و حیات و بودنش حتی به دست نوجوانی مذکور تهدید و رقم خورده میشود.با اینکه مرضیه شخصیت اول داستان است راوی داستان نیست، زیرا میتوان به این نتیجه رسید؛ که جامعه مردسالار اجازه نمیدهد که زن حرف خودش را بزند.زنان در این داستان تعدادشان بسیار اندک است و در کل شخصیتهای داستان نیز کم میباشند. زن در داستان باغ تلو آلت دست مردان و وسیلهای بیش نیستند، که کارشان همان مواظبت از فرزندان و خانهداری است. هیچگونه تصمیمگیری از خود ندارند و اگر تصمیمی گرفته شود یا با مخالفت روبهرو میشود یا سرانجامی مییابد که همهاش ضرر و زیان است. حرف اول و آخر و تصمیم نهایی را مرد داستان میگیرد. مرد داستان است که زن (مرضیه) را عامل بدبختی و فروپاشی خانواده خود میداند و تصمیم به نابودی او میگیرد. مادر زنی است سربه زیر و در خانوادهی خویش جز شنیدن فحش و ناسزا چیزی عاید او نمیشود. مرد مختار کل است میتواند به هرجا برود، هر تصمیمی بگیرد، خانوادهاش را در هر شرایطی قرار دهد به راحتی زن و مادر خانواده را رها سازد و با شخص دیگری ازدواج کند.نوع نگاه و دید نویسنده به زنان پیک در داستان یا نگاه طنزآلود است یا منفی.یا در جایی راوی تأکید میکند که زن جماعت زنانی گریان هستند، بدون اینکه علت کاری را بدانند.
«مادرم تا میدید یکی نالهاش بلند است او هم یادش میآمد و نالهاش را بلند میکرد.» (همان، 49)
در داستانهای جنگی، کمتر به آسیبشناسی زنان داستان پرداخته شد. این که زن پس از پایان جنگ، با چه آسیبهایی روبرو بوده است. زن در اسارت، یکی از موضوعات مهمی است که نویسندگان کمتر به آن توجه نمودند. نوع نگاه جامعه نیز از اسیر زن منفی است. در داستان باغ تلو، مرضیه، دختر خانوادهای پدرسالار، راهی جبهه میشود و پس از چندی اسیر دشمن میگردد. با بازگشت مرضیه از اسارت، نه تنها تنش به پایان نمییابد، بلکه دورهی پرمشقتتری برای او و خانوادهاش به وجود میآید. او در ظاهر نزد همه محترم است؛ ولی همه در فکر آنند که از کار او سر در بیاورند.مرضیه حالا کسی است که از یک اسارت کوچکتر، وارد یک اسارت بزرگتر شده است. آنجا اسیر بود و اینجا هم اسیر است. مرضیه در باغ تلو، استعارهای است از طرد و انزوا کسی که با دل و جان به مردم خدمت کرد و بعد هم به جبهه رفت. سرنوشت مرضیه، نوعی تمثیل است. او تمثیل کسی است که همه چیزش را از دست میدهد؛ و به فلاکت میافتد. سرانجام جلال، برادر مرضیه، که تمام مشکلات را از مرضیه میداند و از بیماری روانی رنج میبرد، او را در انباری گیر میاندازد و انبار را به آتش میکشد؛ به طوری که از مرضیه جز خاکستری باقی نمیماند.
داستان باغ بلور، در وهله اول با جمله به زن، زن مظلوم این دیار آغاز میشود. نویسنده با پذیرش تمایز و مقابل مرد و زن، با کلامی اقتدار گرایانه که با صفت مظلوم که به زن این دیار داده است، تفکر مرد سالارانهای خود را که سخن مسلط این سرزمین است، به نحو خودآگاه، بیان کرده است. به عبارتی زبان و بافت و نحو آن در این عبارت مرد سالارانه است. رمان با توصیف صحنهی زایمان لایه، زنی که بیش از همهی زنان رمان مورد توجه است، آغاز میشود تا در ادامه جایگاه اجتماعی زنان رمان خود را نشان دهد. به عبارتی زنان او آدمهای مفلوک و فقرزده، جاهل و بیاراده هستند که دست تقدیر-تقدیر طبیعی و اجتماعی- آنان را از سویی به سویی میکشد. آنان همانطور که کنشهای طبیعی خود را برنگزیدهاند، مسئول کنشهای اجتماعی خود نیز نیستند. نویسنده در فصل مربوط به زایمان لایه، اعمال طبیعی حس مادری و عمل زایمان لایه را با همین اعمال در گوسفندان مقایسه میکند. آیا او تنها درصدد بیان فصل مشترک انسان و حیوان است و یا لایهاش را گوسفندی سر راهی میبیند که بعدها لقمهی چربی برای گرگهای جامعهی مرد سالار است؟ لایه نه تنها در طبیعت با گوسفندان اشتراکاتی دارد که نقش اجتماعی او نیز در امتداد همین طبیعت گوسفندگون شکل میگیرد. نویسنده در این عبارت به سه موقعیت طبیعی زن اشاره میکند که بنابر ساختار روحی و فیزیکی جسمانی، در آنها قرار میگیرد. بعبارتی خود این موقعیتها را نمیسازد بلکه در این موقعیتها پرتاب میشود. و نتیجهی این پرتاب درد و رنج برای زن است. نویسنده با تاکید بر موقعیت طبیعی زن از همان آغاز او را برای نقش اجتماعی ضعیفش آماده میکند و شگفت اینکه موقعیتهایی که زنها در آن حضور دارند، موقعیتهایی در امتداد همان موقعیت طبیعی زن بودنشان است. نویسنده در سه موقعیت زنان داستانش را گرد میآورد و اعمال و روحیات آنها را تشریح میکند. اولین بار همهی زنهای داستانش را به حمام زایمان آنها را وا میدارد تا دنیای کوچکشان را به خواننده نشان دهند. این موقعیت تنها با موقعیت زایمان میتواند شکل بگیرد. و درموقعیت دوم، آنها را به مجلس عروسی میبرد و زیست جهان بیمارگون هر کدام را به تصویر میکشد.در موقعیت سوم آنها عزادار مردانشان هستند. مردانی که با شهادتشان رستگار میشوند. و از جهان ناامن، متزور و پست به باغ بلور راه مییابند. زنها میمانند، راه رستگاری برروی آنها بسته است. دروازههای باغبلور بر روی آنها قفل است. رستگاری مختص مردان است. زنان پریشان و درمانده در وضعیتی ناامن، زندگی را ادامه میدهند، رستگاری در کار نیست. اگر راهی یافت میشود، این راه به انحراف و ذلت منتهی میشود. چنانکه لایه و خورشید این راه را بر میگزینند.غرض اینکه نویسندهی باغبلور با برجسته کردن موقعیت طبیعی زنان، موقعیت زن بودن، همسر بودن و مادر بودن آنها را تا به انتها در همان موقعیت نشان میدهد. کنشهای آنها در جهت موقعیت طبیعی آنهاست. گویی زنها وارد عصر مدنیت نمیشوند. آنها موجوداتی طبیعی، همانند دیگر جانوران مونث هستند. بیتصمیمی از ویژگیهای اساسی زنان باغبلور است. آنها تن به تقدیر میسپارند، سوری در هنگام ازدواج با اکبر همانقدر منفعل است که در هنگام ازدواج با احمد. لایه در چنبرهی اختاپوسیوار خورشید گرفتار است و راهی را میرود که او برایش تدارک دیده است و خورشید خود اسیر موقعیت اسفبار خود است.عالیه و سوری پریشانحال و درماندهاند؛ و بر سر مسائل زنانه با یکدیگر در جنگ هستند. (سلیمانی، 1380: 168-178)مسیر داستان این قصه طوری است که اگر چه شخصیتها تحول پیدا میکنند، ولی تکامل نمییابند. هیچکدام آنها مثل عزتالسادات قهرمان نیستند. اینجا، آن روی سکه است. در بین زنان داستان، ارتجاع و بازگشت به ارزشهای طاغوتی را در یک مجلس عروسی میبینیم. لایه از عروسی که بر میگردد غصه داراست. زنجیرهای از حوادث و وقایع او را آزار میدهد. (آرمین، 59:1374)از دید مخملباف، همهی زنان، با تمام قوت و ضعفهای شخصیتی و اخلاقیشان، مظلوماند؛ حتی خورشید فاسد و هرزه. یکی از مهمترین ویژگی این زنان این است که هیچکدام از این زنان هم تحصیلات بالا ندارند؛ و اغلب کمسواد و عامیاند: خورشید شاید حداکثر دو- سه کلاس سواد داشته باشد. عالیه اگر کمتر از او سواد نداشته باشد، بیشتر هم ندارد. سوری دبیرستان را نیمه کاره رها کرده است. لایه، که اصلاً ذکری از سواد و تحصیلاتش نمیرود؛ و قاعدتاً نباید حتی به دوره دبیرستان هم رسیده باشد. تنها ملیحه است که دیپلم دارد. با این وجود مثلاً سوری حتی در همین حد کم تحصیلات خود هم، با فرهنگ نیست، و در عمل، بسیار عامی معرفی شده است. طوری که ما، از این نظر تفاوت چندانی بین او و عالیه و لایه نمیبینیم.تاکید مخملباف در این داستان، به خصوص، بر مظلومیت زن بیوه در ایران است. در باغ بلور، خورشید، در دوازهسالگی بیوه شده و به ناچار از آن به بعد، تمام عمر را به صیغهروی گذرانده است. سوری بیوه است. لایه بیوه است. عالیه هم در آخر بیوه میشود. اما جالب اینجاست که همین زنان مظلوم گاه خود نیز با یکدیگر نمیتوانند بسازند، و خودشان بر نوع خود ستم میکنند.حضور زن در باغبلور به معنای حضور روح و زندگانی است. تجسم تحمل و شکیبایی است. در این داستان لایه، ملیحه، خورشید... حضوری ژرف وگسترده دارند. گفت و گوی آنها با هم و با مردان طبیعی و موثر است. حضور آنان در داستان نه به منظور توصیف و وقایع جنگ و پشت جبهه و تشدید تاثیر آنهاست بلکه حضوری است مستقل که از منش خود ایشان میبالد و زمینهی تلاش و تغییرایشان با درگیری با واقعیتها، تصویر میشود و با حرکتی متقابل پیش میرود. (دستغیب، 1376: 411)از نظر اخلاقی- رفتاری زنان داستان یکسو قرار گرفته و خورشید خانم با توجه به عملکرد سابقش در سوی دیگر قرار میگیرد. زنان داستان راهی را میروند که باید بروند. اوست که زحمات زیادی را تحمل میکند، رنجها میکشد ولی در جامعه مرد سالار هیچ به حساب نمیآید. گویی او فراموش شده است.زنان در این داستان، قربانی تمنیات مردان هستند. مردانی که یا شهوترانند و یا انگیزههای سیاسی و اعتقادی دارند. هر دو دسته، زن را به نحوی تحت فشار میگذراند؛ چه آن زمان که از او تمتع جسمانی میبرند و چه زمانی که او را رها کرده و به آرمان و اعتقاد خود میاندیشند. اگرچه آرمان خواهی مردان در این رمان مبهم و کمرنگ است، اما به هر حال تاثیر منفی خود را روی زنان میگذراند. آنان نیز موجودند و با مشکلاتی روبرو خواهند شد و در جامعهای چنین هرگز نخواهند توانست با مشکلات زیاد مقابله نمایند. چنین مردانی بدون در نظر گرفتن مشکل زن تنها براساس اعتقادات خویش بدون اینکه مشکلات آنان را رفع سازند دنبال آرمانهای خویش روند زنان خویش را رها میسازند. نوع جبهه رفتن آنها نیز گویی فرار از بار مشکلات و برخورد نکردن با سختیهای آتی است. زنان این داستان، چون موجوداتی بیاختیار و بیاراده سرنوشتشان را به دست دیگران سپردهاند؛ سرنوشت آنها را با مردان رقم میزنند و یا حوادث و اتفاقانی طبیعی. گویا آنان عروسکی هستند بیاراده و تمام اختیارشان در دستان دیگران است. خود را لباسی میدانند برای پوشش مرد. گویی آمدهاند که از مردانشان مراقبت کنند و آنان را تر و خشک نمایند. متولد شدند با سرنوشتی مبهم که تنها وظیفهشان کار خانه است و زاییدن آنها هویتی مستقل ندارند، هویت آنان در کنار مردان معنا پیدا میکند. (زواریان، 40:1370)
ملت هابا آداب ورسوم وباورهای خاص فرهنگ ومحیط خودپایدارندوبه زندگی ادامه می دهند.درآثار گذشته ی ایران جسته وگریخته به جنبه های زندگی انسان توجه شده است.باورهای عامیانه بخشی از فرهنگ وزبان وادبیات فارسی به شمار می آید.شاعران ونویسندگان ازباورهای عادی وعامی مردم ،به عنوان یکی از درونمایه های شعرونثر خویش بهره برده اند .در این جا تنها به چندنمونه ازاین باورها اشاره می کنیم :1-ستاره اقبال:یکی ازباورهای گذشتگان این بودکه هرکس متولد می شود ،ستاره ی اونیز به وجودمی آیدووقتی ازدنیامی رود،ستاره اش خاموش می شود.2-همای سعادت:همادرافسانه ها رمزسعادت وپادشاهی پنداشته شده است. مردم قدیم همارامرغی مبارک وموجب سعادت می شمردندکه سایه ی آن برسرکسی بیفتد،به دولت وپادشاهی دست می یابد.3-باورخرافی اعداد:باورهاواعتقادهایی که انسان وجنبه های وجودی وی ،محوراصلی آن هاراتشکیل می دهد،ازنظر تعددوتعداد،بیش ترین قسمت باورهای خرافی قدیم راتشکیل می دهد.دراین افسانه ،جهان ازانسان گونه ای سترگ پدیدآمده؛به طوری که ازهرپاره ی وی ،یکی ازپدیده های هستی ساخته شده است.ازاین جاست که هفت ولایت تن این گونه بسیار درادب فارسی نمایان شده است.درجایی دیگر ،بایک اعدادخرافی نسبت به اعداد می خواسته اندجلوی طمع مردم رابگیرند.پس بعضی ازاعداد رانامساعد وبدیمن می دانسته اند.مثل امروزه که عده ای به عددسیزده حساسیت دارند.4-دیودرشیشه کردن :درقدیم رسم دعانویسان بودکه اشخاص جن زده رابا ذکروردودعادرمان می کردندوجن های مسلط برآنها را پس ازتسخیر به وسیله ی ادعیه واوراد درشیشه می کردندواشخاص جن زده رابهبود می بخشید ند.5-لقای نیکورویان :درباورهای مردم وقتی کسی ازخانه بیرون می آید ،اولین کسی که درمقابلش ظاهر می شود،ملاک خوبی روزش است.6 -کلاغ: درادبیات عامیانه ایران،کلاغ به خبرچینی ،دزدیدن اشیای درخشنده وبراق وصابون دوستی شناخته شده است.البته امروزه در بعضی جاها صدای کلاغ رابه عنوان نماد رسیدن خبر خوشی ازمسافر به فال نیک می گیرند.7-گنج ومار:گذشتگان براین باورند که مارروی گنج می خوابدیعنی ؛هرجا گنج است مارهم وجوددارد وماربه دور گنج حلقه می زند.8- مهره افعی وپادزهر:مهره ی مار استخوان گونه ای است مدور که درپشت سربرخی مارهای بزرگ گزنده ،به شکل منقش وجوددارد.مهره ی ماربرای درمان مارگزیده به کارمی رفته وخاصیّت پادزهری داشته است.به عقیده ی پیشینیان ،اگرکسی مثلاًزنی به مهره ی ماردست یابد ،هرچندبسیارزشت باشدبه شدت مورد محبت قرارمی گیرد.معروف است که اگرکسی مهره ی ماررا بدزدند،ماربی اختیاربه دنبال صاحب مهره می رود.9-رجم شیطان :این باور که چون شیطان به جهت استراق سمع وحی وسخنان فرشتگان به آسمان برشود،به تیر شهاب رانده می شود10-چشم زخم:ازجمله باورهایی است که ریشه درفرهنگ ومذهب ماداردواعمالی که برای دفع آن به کارمی بستند چون؛تخم مرغ شکستن،اسپنددودکردن،خواندن برخی روایات مذهبی وفوت کردن به خود...11-نعل درآتش نهادن:طولانی شدن سفر واشتیاق بازگشت مسافردردل خویشان به چاره اندیشی هایی منتهی می شده است ویکی ازراه کارها درچنین مواردی ،نعل درآتش نهادن بوده است.این کارراازجهت علاقه مندکردن معشوق به عاشق ورام کردن اونیز انجام می دادند.12-پریدن چشم وخبر خوش یافتن:امروزه براین عقیده اند که اگرپلک چشم راست کسی بپرد،خبرخوش به اومی رسد واز پرش چشم چپ،خبربد13-تأثیرآه مظلوم:درامثال آمده که نفرین مظلوم،به ویژه وقت سحر ،اثری شوم دارد وهمیشه آه مظلوم به دنبال ظالم است.14-درازی قدوحماقت:درباوربرخی عوام،شخص بلند قد،احمق ،وکوتاه قد،زرنگ وداناست.15-شومی جغد:ازگذشته تاکنون جغدبه نامبارکی وجای داشتن درخرابه ها معروف بوده است.16-فرخنده نگریستن به ماه نو:معروف است که روزاول ماه ،هرکس بعدازنگریستن به هلال ،به سبزه،آب،گیاه،روی زیباو...بنگرد،شگون دارد وتاآخرماه خیروخوشی می بیند.17-گریختن جن وپری ازآهن: عوام راعقیده برآن است که چون کسی شیئ آهنی مانند چاقو داشته باشد،جن وغول وامثال آن به اونزدیک نمی شوند.18-گریستن بسیاربعدازخنده ی بسیار:اکثرمردم براین باورندکه "اندرپی هرخنده دوصدگریه مهیاست"ویا "یک روزکه خندید که سالی نگریست؟"19-افعی وبیماری جذام: ظاهراًمردم قدیم اعتقادداشتندکه علاج جذام خوردن گوشت افعی است ازاین رو به شخصی که بیماری جذام داشت گوشت افعی می دادند.20-مار،افعی وزمرد:قدمابراین عقیده بودند که اگرزمرد رادرمقابل ماروافعی قراردهند کورمی شود .21-کژدم ومارگزیده وخوردن کرفس:باورقدمابراین بود که عقرب یا مارگزیده اگرکرفس بخورد فوراً می میرد.22-گرگ گزیده ،سگ گزیده:گرگ گزیده وسگ گزیده ازآب وحشت دارد.23-آفتاب وماه:درمتون ونثر گذشته ،گاهی آفتاب مذکّروگاهی مونث ذکرشده است،وماه هم همین طور.24-ماه ورنگ گل ها:ماه راصبّاغ ورنگرز می دانسته اند.بر اساس این باورعامیانه ،ماه به گل هاوگیاهان رنگ می دهد.25-مبتلا بودن خورشید به چشم درد:اعتقادگذشتگان براین بودکه خورشید مبتلا به چشم درد است.26-آفتاب ولعل:پیشینیان می پنداشتند لعل براثر تابش مداوم خورشید بربعضی سنگ هاایجاد می شود.27-آسمان :پیشینیان براین باوربودند که زمین ثابت وآسمان متحرک است. ازطرفی عقیده داشتندکه آسمان خمیده وگوژپشت است.ظاهراًاین خمیدگی وسرافکندگی نوعی ادب وتواضع محسوب می شدوبه رکوع تشبیه شده است.28-ستاره سهیل وکرم شب تاب : طلوع ستاره سهیل کرم شب تاب را می کشد .29-شیطان وتابعه:عقیده داشتند که جن وشیطان وجوددارد که به شاعران شعر تلقین می کند .این جن یاشیطان "تابعه "نام داشت.30-آخرین مداواداغ کردن :عقیده براین بوده که آخرین مداواداغ کردن باآهن است.31-آیینه مسی: گویند علاج مرض یرقان آن است که آیینه ازمس ساخته وگداخته مقابل صورت مریض بدارند تاصحت یابد.32-سگ وتابش ماه : ماه می تابد وسگ عوعومی کند .گویی به ماه پارس می کند درواقع کاربیهوده ای انجام می دهد.
دیگر نمی خواهیم دراین کنفراس ازدواج جوانان زیاد سخن بگوییم وسرشماعزیزان را به درد آوریم ومی رویم به اصل مطلب که همان موضوع جلسه است،ولی قبل هرچیزی می خواستیم عنوان کنیم که عاقبت توی این مملکت خودمان ازآماروارقام سر درنیاوردیم .توی کشور اروپایی که چند وقتی است زندگی می کنیم وفرزندانمان دوری وطن را به جان خریده اند ،ارگان هایی است که آماروارقام را به درستی به دست مردم می دهند وکسی هم دادش در نمی آید ولی این جا رییس جمهورمان می گویدبیکاری پانزده درصد است وفلانی از آن گوشه برمی خیزد ومی گوید سی درصد.فلانی می گوید تورم بیست وپنج درصداست وفلان آقا رییس فلان مکان ،پا می شود ومی گوید نه درصد .همین کارها رامی کنندکه جوانان ازازدواج روی برمی گردانند آخر یکی نیست آمار درست وحسابی بدهد ومعضل ازدواج جوانان را حل کند .هنوز مشکل ازدواج جوانانمان حل نشده ،رییس جمهور خوبمان نامه ای به مجلس می فرستد که آقایان شما از قانون سرپیچی کردیددربرنامه ی پنجم تمام اصول رازیر پا لگدمال نمودیدودرازدواج جوانان اخلال نمودید ودرآن طرف هم نمایندگان می گویند زکی .کی گفته قانون را لگدمال کردیم ؟مصباحی مقدم که توی حوزه ،اقتصاد2را به جای فقه 2پاس کرده می فرمایند: کاررییس قوه مقننه خوب نبوده وکشورمان توی تحریم است وتونس ومصر هم شلوغ بازی درآوردند .مَشتی محل ما، که امروزسر کوچه اورا دیدم گفتند اگر مصبا حی رادیدی به ایشان بگو زیرپاگذاشتن قانون چه ربطی به قیام تونس دارد. ما خوب متوجه حرف همکارمان نشد یم .خوب تحریم هستیم که باشیم مگردیروز نمی گفتید که تحریم ها فایده ای ندارد، حالا که رییس جمهور مچ شما راگرفته، می گویید توی تحریم هستیم . بهانه ای برای حرفتان ندارید .همین کارها رامی کنید که جوانان نمی توانند برای زندگیشان فکری بکنند .یک نفر نیست بگوید آخه توی تحریمیم وجوانان هم به فکرازدواج نباشند یا توی تحریم نیستیم. ببینید چه قدر ازدواج زیادتر خواهدشد .همین طرح مسکن مهررا آوردید بنیان گذاشتید هنوز هیچی نشده تکنولوژی اش راصادرکردید به کشورهای آمریکای لاتین، وانگهی مسکن مهرتوی شمال شده برای مسافرین محترم ؛همین امر موجب شده طلاق دررشت چندبرابر بشه.ازطلاق گفتیم که امروز شده کسب وتجارت .یازده میلیون پرونده توی دادگستری بررسی می شه آخه قضات چه قدر حقوق می گیرند، بمیرم برای زحماتشان.دختره ازدواج می کنه ،هنوزچیزی نشده می گه مهریه ام را می خواهم .این جوان عزب که کورنیست ؛می بیند می گوید :ازدواج فایده ای ندارد.نکنید ،خدارا خوش نمی آید.مگر می خواهیدکشورهای دیگر رابیچاره سازید. خدای ناکرده فردا باید رهبری جهان را هم برعهده بگیریم!همین مشتی محلمان که چندتا پیراهن وشلوار وزیرشلوار ازمن وتوبیشتر پاره کرده می گوید علت طلاق امروزی برمی گردد به این شبکه ی فارسی وان .بیچاره حق هم هم دارد .چند هفته ای که به این شبکه می نگریستم نمی دانم چه طور شدکه فنرم دررفت و همین طورپشت سر هم عاشق می شدم .واقعاًباید فرهنگ سازی کرد .چه اشکالی دارد که فیلم های فارسی وان را یک طور دیگر دوبله کنیم به طوری که همه ازهم متنفرشوند.ازطرف دیگر این فیلم های تکراری که پخش می کنیم،ازبس که پخش کردیم، دیگرخش خشی شدند همین امر توی ازدواج تأثیردارد.آخه جوان بادیدن این فیلم هااززندگی بی زار می شود چه رسد به ازدواج وتشکیل خانواده.باید فکراساسی کرد؛ امروزه درس خواندن هم مد شده .تا می آیندبه خواستگاری دخترمی گوید: که می خواهم درس بخوانم .آخه کسی نیست بگوید عزیزم این هایی که درس خواندند چه کاره شدند؟ کار کجاست؟ حالا که می خواهی بخوانی بخوان تا موی سرت سفید بشه . ببخشید که وقت شما راگرفتم ولی راهکارهایی که ارائه کردیم ان شاءالله مثمر ثمر واقع گردد. (کف زدن شدید شرکت کنندگان واحسنت وآفرین گفتن حضار به این همه نبوغ وبلوغ)
هرچه به این رفیق نارفیقم می گفتیم مارا چه به نوشتن وکارهای وبلاگی، گوش نداد تا این که با اصرارفراوان جناب ،شروع کردیم آ ن هم در مقوله ی طنز به نوشتن.هنوز کار مان را شروع نکرده بودیم که روزی گریبان چاک وهراسان ازدر وارد شد ،که جانم به قربانت ؛دست نگه دار که ما جانمان راازصحرا پیدانکرده ایم،زن وفرزندی داریم ،بااین کارهایت روزی نان مان راسنگ خواهی کرد.گفتم مگرچه شد؟ گفت:" مگرمطبوعات نخوانده ای؟ که پلیس سایبری خواهدآمد."کمی که مطالبش را مزه مزه کردم،مطلب به کف دستم آمد. بیچاره که قبل از تشکیل سایبری ازدیدن هرچه سرباز صفرگرفته تا سروان وسرهنگ موی بربدنش سیخ می شده،حالا آمده که آقا دیگر نخواستیم که بنویسید. گفتم مگرشما نبودید که مارا به این چاه عمیق انداختید؟وانگهی مگر چه نوشتیم که حالا وحشت سراپایتان رافراگرفت .گفت:" حالا توشدی گاو پیشانی سفید محل ،ازاقتصادوادبیات وفیزیک بنویسی دیگران حمل بر سیاست می کنند."گفتیم هنوز شروع نکردیم مگر از طرح افتتاح حساب نوزادان گفتیم که عزیزان چندماه پیش به آن فخرمی کردند ونیامده معطل وبازنگه داشته شد ،چیزی نوشتیم؟ مگر از طرح حقوق هماهنگ که عجولانه درآستانه ی انتخابات بی سروصدا اجراشد،چیزی نوشتیم ؟مگرازکالاهای وارداتی چینی که دارد شرکت های داخلی را ورشکست می کند چیزی گفتیم؟مگراز محدودیت روزنامه نگاران ومسدود ساختن روزنامه های منتقد چیزی بیان داشتیم؟ مگرازوضع نامطلوب وام بانک ها که برای گرفتن یک وام شندرغاز باید سگ دو بزنیم چیزی زمزمه کردیم؟مگرازوضع نامطلوب دانشگاه آزادکه دارند همه ی ملت را پوست می کنندچیزی گفتیم؟مگر از وضع نزدیک به انفجارآموزش درمدارس که تنهابه فکرکاغذبازی هستندنه آموزش، چیزی فرمودیم؟... گفتند:"نه"گفتم پس بروبخواب وخیالت راحت باشدوبه قول فلانی تخت تخت ،که با من وتوکاری ندارند.دیدیم آهسته وآهسته رنگش دگرگون گشت ونفسی که برخاسته ازامیدباشد ،کشید.
طنز در طول تاریخ بشر همواره وجودداشته است وبه ملّت یاگروه خاصی اختصاص ندارد .طنز لازمه ی زندگی انسان است.وانسان هرچه زندگی راجدی بگیرد،باز قسمت هایی اززندگی اش طنزآمیز می شود یادست کم ازنگاه دیگران طنزآمیز جلوه می کند.یکی ازجنبه های هنری طنز که عمرچندانی ندارد"کاریکلماتور"است.ازحدود سال1337پرویز شاپوربه آفرینش نوعی جملات طنز پرداخت که شاملو آن را "کاریکلماتور" نامید.گرچه بعضی بااین عنوان،که مرکب از"کلمه"و"کاریکاتور"است ،مخالفت کردندولی کاریکلماتور به تدریج جای خودرا درفرهنگ اصطلاحات ادبی باز کرد.یکی از ویژگی هاومحاسن این سخنان کوتاه ،تفکربرانگیز بودن آن هاست؛آن گونه که انسان رابرمی انگیزدتامدت های طولانی درباره ی مفاهیم پنهان درآن ها بیندیشد.
گزیده هایی ازکاریکلماتورها ی چندکاریکلماتورنویس
جوادمجانی:*میان کرم وماهی وقلاب،حق با ماهی گیراست.(البته مرغ ماهی خوارهم کمی حق دارد! )*شیرکه پیرشد،روباه رابرادرخطاب می کند*آدم علیه السلام تنهامردی بودکه درهمه ی عمربه زنان دیگرنیندیشید*خودخواهی مته ای است که همیشه به رگه های ناب وغنی حماقت برخورد می کند.
حوریه نیکدست:*روزی بعضی هاشب کار است*سهم بعضی ازانسان ها ،فقط گذشت زمان است.*سنگ قبر،طرح روی جلدکتابی است که همه بدون استثنا بایدآن رابخوانند.*چیزی که بادبیاورد،روزی طوفان خواهدبرد.
عباس گلکار:*کسی که ایمان دیگران را تست کند،خودرانماینده ی مجازخدامی داند*آخرین ضربه ی قلب به شیشه ی عمراصابت می کند*شناسنامه،پلاک عبورموقت است*قفس خالی پرازآزادی است.*کویر،کچلی روبه توسعه زمین است*خاله زنک،الزاماًماده نیست.
مهدی فرج اللهی:*عاشق بی دست وپا،دست وپای عشق رامی بندد.*عاشق کسی هستم که تاریخ تولدش راخودش انتخاب کرده است.*بارکج ازبی راهه به مقصد می رسد*چپ وراست درراستا باهم تفاهم دارند*آتش درخاکستر به آرامش ابدی می رسد.
جلیل دوستخواه:*تقویم قفس،فصل بهار ندارد*پرنده،سرمرد قفس سازرابه شکل قفس می بیند*قفس فقط درورودی دارد.*دوجوحه ی پرنده ی قفس زاد به بحث نشسته بودندکه"اول قفس به وجودآمد یا پرنده؟"*اگرکسی درِقفس های کتاب راباز نکند،پرندگان اندیشه گرفتارمی مانند.*
پرویز شاپور:*بعضی ها هنگام تولد می میرند وبالعکس * بیش ترین جمعیت رادربین احزاب ،حزب بادارد.*بعضی ها فرق خرمراد راباخرشیطان نمی دانند.*زنبورعسل نابینا روی گل مصنوعی نشسته بود.*قفس بدون در،درباره ی آزادی سخن رانی می کرد.*برای مردن باید یک عمرصبرکرد.*تولدم شصت سال عمرکرد. *سوراخ موش روزنه ی امید گربه است.*وقتی تصویر گل محمدی درآب افتاد ،ماهی ها صلوات فرستادند.*سکوت صدای پای گربه رابه گوش موش می رساند.*پرنده ی محبوس ،شادترین آهنگ راهم غم انگیز می خواند.*آوازپرنده مشغول ساختن قفس بود.*درجشن تولدپرنده قفسی رابه اوهدیه کردم.
برگرفته ازمجله ی رشدزبان وادب فارسی شماره96
اصلاًاختلاف سلیقه در همه جا می تواند مفیدواقع گردد، مخصوصاًدرسیاست که خیربسیاربرآن نهفته است وزبانم لال موجب جلوگیری ازهرگونه استبدادآن هم ازنوع مفیدش گردد.درتازه ترین اظهارنظر، آقای کد خدایی همان کدخدای محترم شورای نگهبان،با تمام جرأت وبدون آن که ازکسی واهمه ای داشته باشد بیان نمودند:"درانتخابات ازاختلاف سلیقه حمایت خواهیم نمود." هنوز کلام مبارکشان تمام نشده بود که بسیاری از کاندیداهای اصلاح طلب که کاملاًازآقای کد خدایی و همکاران گرانقدرش ناامید شده بودند،ودرفکر کاندیداتوری درکشورهای آزادوهمسایه چون افغانستان رادرسر می پروراندند،عجولانه بیان داشتند که:" از مادرزادی با آقایان اختلاف سلیقه داشتیم وچندین بارهم خدمت دبیرمحترم شورای نگهبان آن را عملاًنشان دادیم ولی متأسفانه گوش مبارک دوستان به سخنانشان بدهکارنبوده است." دراین میان رییس جمهور اصلاح طلب که شروطی رابرای انتخابات برشمردند،که یکی از آن هاهمین اختلاف سلیقه بوده فرمودند:" که اصلاًاز قورمه سبزی خوششان نمی آید." ویا بسیاری اززندانیان اصلاح طلب درنامه ای سرگشاده به دبیر محترم شورای نگهبان ،لیستی از غذاهای مورد اختلاف ویا مورد علاقه شان را با اصول گرایان برشمردند که نشان دهنده ی اختلاف سلیقه ی زیادبا آنان می باشد.بسیاری دیگرازاصلاح طلبان که جرقه ی امیدرادرفرمایش های آقای کدخدایی مشاهده نمودند گفتند که اصلاً به هیچ عنوان از کابشن آقای احمدی نژاد خوششان نمی آید وبه هیچ عنوان حاضرنیستند چنین کابشنی را برتن کنند. آن ها امیدوارند با همین اختلافات سلیقه ی شدیدی که با اصولگرایان بیان داشتندوبه سمع مبارک اعضای شورای نگهبان رسانیدند،درانتخابات آتی از صافی ؛که زبانم لال ازآن به عنوان طنزسیاسی " فیلتر" یادمی کنند؛که کاملاًکلمه ی نامبارکی است به سلامت عبور کنند.درجبهه ی اصولگرایان نیزکسانی که بانقدونقادی خودشان صلاحیت خویش رابه خطر انداخته بودند وتا حدودی ازشورا، ناامید گشته درتکاپوهستندتا درانواع غذاها ،رنگها ،لباس ها ،فیلم ها،ورزش ها،...اختلاف سلیقه ی خویش راباگروه مقابل نشان دهند تا شاید امیدشان محقق گردد.درتازه ترین اقدام ،گروه اصلاح طلب به اجماع رسیدند که اکثر اصولگرایان ازتیم فوتبال آلمان خوششان نمی آیدوتصمیم گرفتند که دراین موردنیزبا حمایت ازتیم فوتبال آلمان به شکل علنی ، اختلاف سلیقه خویش را به اوج رسانده تا شاید رحمی به دل آقایان شورای نگهبان حاصل آیدوآقای کدخدایی نیز برسر کلام خودش پایبندباشند.بسیاری از سران اصلاح طلب نیز احتمال می دهند که با حمایت ازتیم آلمان به هیتلرونازی ها برچسبشان زنندواز این طریق صلاحیتشان محرز نگردد.
.: Weblog Themes By Pichak :.