سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 92/10/12 | 4:5 عصر | نویسنده : هادی اخوان

سعدی درگلستان حدسخن رابه اتمام رسانده وکسی جرئت جای پای گذاشتن اورا نداردوبه قول ادبا سنگ درهاون کوبیدن است.باهرباربررسی  گلستان ،نکات وریزه کاری هایی آشکاروهویدامی گردد.

مابرآن شدیم با کنکاش درگلستان به حقایقی دست یابیم تاگره ای ازمشکلات مردم بگشاییم وخوشبختانه درگلستان چاپ آنکارابرحکایتی برخوردیم که درچاپ های متعددآن یافت می نشود.

"بازرگانی رادیدم 17هزارپرسنل ودرحدود 64شرکت مختلف.شبی درجزیره کیش مرابه حجره ی خویش برد.همه شب دیده به هم نبست وازسخنان پریشان گفتن که فلان انبازم درتاجیکستان است وبضاعت درهندوستان.این قباله ی فلان زمین است وفلان مال رافلان وزیر نفت ضمین.خاطرامارات دارم که هوایی خوش دارد بازگفتی نه ،خلیج فارس مشوش است .سعدیا!سفری درپیش است ،اگرکرده شودبقیت عمربه گوشه ای بنشینم .گفتم:آن کدام سفراست؟گفت:شرکت هلدینگ نورینت راگسترش دهم وشرکت سستاراپوشش.مدیرعاملیت تیم راه آهن را رها وپرسپولیس را صاحبا که طرفدارانی دارددرسرزمین پارسا.

به مالزی رفته بانک سرمایه گذاری درآن سامان راپیشرفت وبانک ارزش تاجیکستان راحواله های شگفت دهم .آن گاه به استرالیا رفته وبانک معرفت راپایه گذار باشم.پس ازآن به ترکیه ، شرکت هواپیمایی انور ترکیه رابسازم وباهواپیمای آن پول نفت مردم پارس راباسندهای جعلی عودت دهم که وزیرنفت آن سامان بدعنق است.سپس شرکت های تأمین اجتماعی آن سامان رابه بهای اندک دراختیارگیرم .چون بسیجی اقتصادی ام، درپایگاه محلمان تشکیل پرونده دهم شایدجایی بدرد بخورد.پس ازآن ترک تجارت کنم وبه حجره ام بنشینم وبه عمرازدست رفته افسوس خورم.

گفت ای سعدی!توهم سخنی بگوازآن ها که دیده ای وشنیده ای.گفتم:ماکه به هزینه ی زندگی، دنده مان شکسته وکمرمان به فشارگرانی وتورم خمیده چگونه سخنی برزبان برانیم؟بایدبرویم وبربدبختی هایمان بگرییم...

امابعددرسفربه پارس اورابدیدم دست بسته روانه ی اوین!!!!!