سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 90/1/16 | 8:30 عصر | نویسنده : هادی اخوان

ََچون کیکاوس دربنددیوان مازندران گرفتارآمد ونابیناشد،فرستاده ای به نزد زال ورستم فرستادوازآنان یاری

 خواست .رستم به فرمان زال ،ازراهی کوتاه ولی پرفرازونشیب که جایگاه دیوان وشیران وتامازندران چهارده منزل

بود،رهسپار رهانیدن کاوس گشت .

پس ازآن که دومنزل راه پیمود،درنیستانی که کنام شیربودبرآسودوبخفت .چون شیربازآمد ورستم رادرجای خودخفته

یافت ،نخست با رخش درآویخت؛امارخش شیرراکشت بی آن که سوارخودرابیدارکرده باشد واین نخستین خوان ازهفت

خوان رستم بود. سپیده دم روزدیگر،رستم به راه افتاد وبه بیابانی گرم وسوزان رسیدکه ازتشنگی برخاک گرم افتاد

ودرحالی که زبانش ازتشنگی چاک چاک شده بود ؛باخدای به رازونیازپرداخت که ناگهان میشی نیکو پدیدآمد ورستم

 اندیشید که این میش راآبشخوری است.پس اورادنبال کرد تابه چشمه ای رسید وخداراسپاس گفت ،وبدین سان دومین

 خوان سفرراپشت سرگذاشت.

رستم درچشمه ای سروتن بشست وبخفت ،امااین بارجایگاه رستم،مکان اژدهایی بزرگ بود .اژدهادرتاریکی شب سه

بار آشکارشدولی تارخش وحشت زده رستم رابیدارمی کرد ورستم چشم می گشود اژدها نهان می گشت.امادرآخرین

 بارکه رستم خشمناک با رخش درمی آشفت،خدا چنان کرد که اژدها نتوانست پنهان شود ودرآن تاریکی رستم اورادید

وسریع شمشیرش رادرآورد وبااژدهادرآویخت وبه یاری رخش که کتف اژدهارادریده بود ،براژدهاپیروزی یافت

اوراکشت وخوان سوم راپشت سرنهاد ،وبه راه خودادمه داد تاآن که شب هنگام به کنارچشمه ای رسیدوفرودآمد که

جایگاه زن جادوگربود.درآن جایگاه سفره ای ازغذا مهیادید وشروع کردبه می خوردن وسرود خواندن.زن جادوگر

 خودرابه شکل میگساری جوان درآورد وبه نزدرستم آمد امارستم جامی شراب بدوداد وازخداوند نیکودهش

 یادکرد،چهره ی زن جادوگر،دگرگون وسیاه گشت ورستم اورادربندکشید وازاوخواست تاچهره ی واقعی خودرابنماید،

 وزن ،به صورت پیری زشت وپلیدنمایان گشت ورستم میانش را به خنجر دونیم کرد وازآن جا روی به راه آورد.

چون رستم خوان چهارم راپشت سرنهاد؛به بیابانی تیره وتاریک رسیدوازآن گذشت وبه روشنایی درآمد ورخش

رارهاساخت وخودبرآسود امادشتبان،رخش رادرمرغزاریافت وبه سوی رستم ورخش شتافت وچوبی به پای رستم

نواخت واورابیدارساخت .رستم خشمناک شد وبی آنکه سخنی بگوید دوگوش دشتبان رابرکند ودشتبان نالان به نزد

اولاد،پهلوان آن مرز شتافت وازاویاری خواست واولاد،سپاهی برگرفت وبارستم به نبردپرداخت .این پنجمین خوان

رستم بود امارستم سپاه اولادراپراکنده ساخت واولاد رادرکمند خویش گرفتارساخت واوراپیاده،کشان باخودببرد وبا وی

برآن نهاد تااولاد،جایگاه کاوس ودیوسپید وارژنگ رابه وی بنمایاند واونیزپس ازپیروزی ،پادشاهی مازندران رابه

اوببخشدوبدین سان اولاد راه خانه ی دیوسپید وهمچنین زندان کاوس رابه رستم نشان داد ،تاآنکه رستم به کوه

"اسپروز" رسید که قرارگاه ارژنگ دیوبود (وششمین خوان سفر.)رستم گرز سام رابرگرفت واولاد رابردرختی بست

وبه سوی ارژنگ روی آوردوبا وی درآویخت و سرازتن ارژنگ جداساخت.وپس ازپیروزی ؛به جایگاه نخستین

آمد.اولاد را رهاکرد وبااورهسپار زندان کاووس درمازندران گشت واورایافت وازکاووس نشان جایگاه دیوسپیدراگرفت

ودانست که درمان چشم کاووس به خون دل ومغز دیوسپید است.

رستم هفت خوان سفرراآغازکرد وازهفت کوه گذشت تابه غاری رسید که دیوسپید درآن جا بود،پس درنگی کرد

تاروزفرارسید ودیوان را زمان خواب فرا رسید،آنگاه رستم به دیوان حمله کرد وبسیاری ازآنان راکشت ودیگرا ن

گریختند وبادیوسپیددرآویخت دیوسپیدرادرنبردی سخت کشت وجگرش رادرآورد وبه نزد کاوس شتافت واوراازکشته

شدن دیوسپید آگاه کرد وخون دیوسپیدرادرچشمان کاوس چکاند واوبینایی خودرابازیافت واین چنین هفت خوان رستم به

پایان رسید.