سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 89/9/17 | 2:37 عصر | نویسنده : هادی اخوان

شیخ مارضی ا...عنه پس از آن همه تلاش وکوشش ،بی خوابی،ریاضت کشی  ورفتن متناوب به کلاس های  خصوصی، عاقبت توانستند به فکر ساخت خانه ومسکنی برای خود بیفتند.هرچه بزرگان عصروقریبان  التماس واصرار ورزیدند؛که  استاد هزینه ی نقشه ی ساختمان در شهرداری را بر  عهده ی آن ها بگذارد شیخ  نپذیرفت؛ وشاید که خد اچنین نخواست.فرمودندخودم طبق قانون وروال شهرداری پیش خواهم رفت ومجوز ساخت بیت المعمورم را دریافت می کنم.

لذاخروس خوانان ِ روزبعدعزم جزم نموده ووپیش از ورود شهردار وارد شهردای شدند.مسئول مربوطه پس ازوراندازی نقشه ،وپس از منت بسیار چندمیلیونی برای مجوز ساخت منزل استاد درنظر گرفتند .غافل از آن که شیخ ما آن نیست که آنان  می پنداشتند.شیخ پس از رویت مبالغ  انگشت حسرت به دهان گرفت وناگهان  ناله از سردرد کشید که کوه را آب می ساخت درهمین حال سکته ی ملیحی فرمودند ونصف بدن مبارکشان از کار افتاد. شاگردان شیخ پس از اطلاع ازماوقع ،برای اعتراض هم که شده جلوی شهرداری تحصن نمودند تا شاید شهردار مبالغی از ساخت مسکن شیخ بکاهد. ولی شهردار پوست کلفت تر ازآن بود که می پنداشتند.

شیخ دربستربیماری می نالید ونزدیکان برای شفای شیخ دست به دعا شدند .یکی از تلامیذ که انگار به اوالهام غیبی شده باشد فریاد زد "چرا نشسته اید .برویم با همین شندرغازی که از حساب شیخ باقی مانده ؛کلبه ای برایش تدارک ببینیم." پس از چند هفته کلبه ای مهیا گردید ودر ظاهر شیخ مان از مستأجری رهایی یافتند.شیخ با همان  حالت،لنگ لنگان وارد خانه ی جدید شد وهنوز چندروزی در آن نزیسته که انواع قبوض  از عوارض شهرداری گرفته تا قبض برق وگازو...با قیمت تصاعدی وپس ازاجرای هدفمندکردن یارانه ها چون طوفانی بر سرشیخمان فرود آمد.ودومین سکته اورا از پای درآورد.جنازه ی او بااندوه فراوان وبا حضور قشرهای متدین شهر واستان ازاستاندار گرفته تارؤسای ادارات در قبرستان  شهر آرام گرفت.

در همان شب ،شیخ مان برخواب شهردارآمد.شهردارازاوپرسید :"چونی درخانه ی جدید؟ شیخ گفت:"هرچندکه خانه ای است محقرونمناک ،اما صدالبته از آن کلبه ی بیرونی وتازه ساخت بهتر است. درآن نه از قبوض خبری است  ونه از عوارض شهرداری.