سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 90/1/19 | 4:50 عصر | نویسنده : هادی اخوان

 

 

رادیو فردا :هدفمندی یارانه ها  نشانه ی کارآمد ی ایران است.     " سایت جهان 19/1/90"

 نباید به هیچ وجه به رسانه های بیگانه توجهی نمودواگرازماتعریف نمودند؛ بایدبدانیم جایی ازکارمی لنگد.

             " سایت جهان به نقل ازیکی ازنمایندگان مجلس"

تنهارژیمی که ازانتشارات اسناد موسسه ی مشکوک ویکی لیکس  درمنطقه سودمی برد، رژیم صهیونیستی است.

"روزنامه کیهان23/9/89"

اسناد ویکی لیکس ازموضعگیری خاتمی وهاشمی

سفیر سابق اتریش درایران گفت :درملاقاتی که باخاتمی داشته اوگفته است، فضای به وجودآمده پس ازانتخابات موجب

 آسان شدن ارتباط با خارجی ها شده است.هاشمی نیز گفته: شیپورطرفداری غرب ازتقلب درانتخابات ونقض حقوق

 بشردرایران به ادامه ی کارکمک شایانی خواهدکرد.

                                                       "  روزنامه کیهان 19/12/89"

منابع رژیم صهیونیستی  ازاحتمال موافقت عبدالله دوم شاه اردن باسفربه تهران وانجام این دیدار اظهار نگرانی

کردند.

"روزنامه جمهوری اسلامی 6/10/ 89 "

دعوت ازشاه اردن راپس بگیرید.

                                                 " روزنامه کیهان 18/1/90"

حالا شمابگویید ضرب المثل "یک بام ودو هوا" چگونه ساخته شده وریشه ی اصلی آن چیست؟نمونه ی کوچک از

میلیون ها اسناد دیگر...




تاریخ : پنج شنبه 90/1/18 | 11:54 عصر | نویسنده : هادی اخوان

رییس جمهوردرجمع پرشورمردم کرمانشاه: امسال باایجاد دومیلیون وپانصدهزارشغل جدید ریشه ی بیکاری راازبین خواهیم برد."

وزیربهداشت درکنفرانس خبری، درمورد مصرف زیاد کشک به مردم هشدارداد.

 




تاریخ : پنج شنبه 90/1/18 | 6:44 عصر | نویسنده : هادی اخوان

اسفندیاربرای رهانیدن خواهران خود ونبردباارجاسب بادوازده هزارسپاه به "رویین

دژ"رونهادوگرگسار،سرداردلاورتورانی را،که درجنگ اسیرساخته بود؛با خود برد.

سه راه به رویین دژمی انجامید؛که یکی سه ماه ودیگری دوماه وسومین یک هفته زمان می گرفت .واسفندیاربرآن شد

تاازسومین راه که پرازشیروگرگ و اژدهاوجادو...بود وهفت خوان دشوارداشت ،بگذرد.

اسفندیار چون به نخستین خوان سفرکه نبرد با دوگرگ بودنزدیک شد،سپاه به پشوتن داد وخودبه نبردباگرگ هاشتافت

 وآنان راکشت وباسپاه رهسپارخوان دوم شد؛که نبردبا دوشیربود.وپس ازآن که شیرنررادونیم کرد وسرشیرماده

رابریدوبه سوی خوان سوم رونهاد.درخوان سوم اسفندیاربااژدهایی خشمگین وکوه پیکرروبروشد.اسفندیارخودراب

صندوقی نهان کرده بودبه دهان اژدهارفت واژدها را کشت وپس ازاین پیروزی درخوان چهارم ودرچهارمین

 روزسفرباجادوگرروبروگشت.

اسفندیارکه جامی زرین پرازمی وتنبوری با خودداشت به بیشه ای سبزوخرم رسیدوبه لب چشمه ای رفت وتنبورنواخت

وسرودخواند .پیرزن جادوگرکه آوازاسفندیارراشنید،خودرابه سیمای زنی زیباوآراسته درآورد وبه نزد اسفندیار

 آمد،اسفندیارجام می بدوداد وناگهان زنجیری راکه زردشت ازبهشت آورده بودوبر بازوی اوبسته بود؛تاوی رازگزند

دور نگه دارد،برگردن زن جادوگرفشاند.زن خودرابه صورت شیری درآوردولی اسفندیاراورارها نکرد وازوی خواست

تاچهره ی راستین خودرابدوبنمایاند.زن جادوگرچنین کرد وگنده پیری زشت شدواسفندیارسروی رابرید وبردرختی

آویخت.

درخوان پنجم اسفندیار که درصندوقی رفته بود وبرگردونه ای که گرداگرد آن راشمشیرنشانده بودند ؛قرارگرفته بود،به

نبردباسیمرغ ودو بچّه ی وی پرداخت. سیمرغ به صندوق حمله برد ولی پروبالش به گردونه خورد وآسیب

دیدواسفندیارازصندوق بیرون آمد واوراکشت.گرگسار خوان ششم وهفتم رابرای اسفندیارچنین گفت ؛که نخست به

بیابانی خواهد رسید که یک نیزه برف درآن جاخواهدبارید، وسپس به بیابانی خشک وسوزان وبی آب  وعلف خواهد

رسید وپس ازآن به رویین دژدست خواهدیافت.اسفندیاروایرانیان روبه راه نهادند ودرخوان ششم ناگهان تندبادی وزید

وابری تاریک درآسمان پیداشد وبرف باریدن آغازیدوسه روز وسه شب پی درپی ادامه یافت.اسفندیاروپشوتن دست به

نیایش برداشتند وآسمان ازابرپاک شد وبرف پایان یافت.

اسفندیارازایرانیان خواست تاآب وخوراک کافی بردارند وشبانه روبه راه نهاد؛امابه جای بیابان گرم وسوزان ،دریایی

پرآب یافت وبه راهنمایی گرگسارازدریا گذشت وبه ده فرسنگی رویین دژرسید ودرآن جا گرگسارراکه وی رانفرین کرده

بود بکشت وبربالای بلندی شتافت ورویین دژرادید ...وبدین طریق هفت خوان اسفندیاربه پایان رسید.




تاریخ : پنج شنبه 90/1/18 | 3:31 عصر | نویسنده : هادی اخوان

هرگونه افزایش قیمت کالاها غیرقانونی است."    ( روزنامه کیهان به نقل ازمعاونت  بازرسی ونظارت سازمان حمایت ازمصرف کنندگان 17/1/90 )

 به روی چشم!بایدخدمت معاونت بزرگوارعرض کنیم کسانی که ازاین فرمان تخطی می نمایند،عقلشان می رَسَه ولی

زبانشان....

گوینددر نهضت سوادآموزی ،معلم ازنظافت وتمیزی برای دانش آموزانش که اکثراًپابه سن گذاشته بودند؛ سخن می

 گفت، که چه قدرتمیزی خوب است .درهمین حال گربه ای روی دیواری کنارپنجره ی کلاس مشغول تمیزکردن  کردن

 خودش بود وبه بدنش ازجمله نشیمنگاهش زبان می زد وآن رامی لیسید.معلم نهضت روبه شاگردانش نمود وگفت همین

 گربه راببینید؛ چه قدربه فکرتمیزی خودش است .شما بایدنظافت راازاین گربه یادبگیرید وکمی هم به فکرتمیزی

خودتان باشید.درهمین هنگام دانش آموزمسنّی که بسیارکثیف بود گفت :آقای معلم ماهم دوست داریم مثل این گربه

 تمیزباشیم عقلمان می رَسَه ولی زبانمان به کانمان نمی رسه. !!!

همه افراد ارزانی رادوست دارند ولی کوعمل!!!!!!!!!!!




تاریخ : پنج شنبه 90/1/18 | 12:44 صبح | نویسنده : هادی اخوان

پس از سال ها تحمل رنج وسختی ،عاقبت خبرهای خوش ازگوشه وکناربه گوش می رسد

 وانسان را به تحمل این همه سختی های مشقت بار امیدوارمی سا زد که خداراشکر،

آخرِعمری بایددررفاه وآسایش زندگی کرد وغم وغصه ی آیندگان رانخورد .این قدر نباید

 گفت که فرزندمان خانه ای ندارد ویاملکی ندارم که برایش بگذارم، ویااین که نتوانستم

دراین آخرِعمری چیزی ازخودم برایش به یادگاری بگذارم و ارثی برایش  مهیاسازم .واین

 چنین خبرهای خوش ازمسئولین  خیال انسان رابابت همه چیز آسوده می سازد ومی

توان باخیال راحت خوابید وآسوده سربربالین گذاشت. وبه مسئولین باید مرحباوآفرین

 ودست مریزادگفت که این چنین به فکر مامردمان مستضعف وبیچاره هستند .با خودمی

اند یشم که اگراینان نبودند؛ چه بلایی برسر ما آمده بود وخداحفظشان کند وهمیشه  زنده

 وسرسلامت باشند واین چنین خبرهای خوش خوش ازلب  وسبل مبارکشان

 سرازیرگردد.اما خبرمسرت بخش که مدیرامورفرهنگی سازمان بهشت زهرا

 فرمودند :"هزینه ی کفن ودفن امسال افزایش نمی یابد." وبایدبه این مدیریت احسنت

 گفت که دراین ایام همه چیزسیرصعودی دارند ،ولی ازافزایش قیمت کفن ودفن خبری

 نیست وواقعاً که مردن چه قدرآسان گشته است.




تاریخ : سه شنبه 90/1/16 | 8:30 عصر | نویسنده : هادی اخوان

ََچون کیکاوس دربنددیوان مازندران گرفتارآمد ونابیناشد،فرستاده ای به نزد زال ورستم فرستادوازآنان یاری

 خواست .رستم به فرمان زال ،ازراهی کوتاه ولی پرفرازونشیب که جایگاه دیوان وشیران وتامازندران چهارده منزل

بود،رهسپار رهانیدن کاوس گشت .

پس ازآن که دومنزل راه پیمود،درنیستانی که کنام شیربودبرآسودوبخفت .چون شیربازآمد ورستم رادرجای خودخفته

یافت ،نخست با رخش درآویخت؛امارخش شیرراکشت بی آن که سوارخودرابیدارکرده باشد واین نخستین خوان ازهفت

خوان رستم بود. سپیده دم روزدیگر،رستم به راه افتاد وبه بیابانی گرم وسوزان رسیدکه ازتشنگی برخاک گرم افتاد

ودرحالی که زبانش ازتشنگی چاک چاک شده بود ؛باخدای به رازونیازپرداخت که ناگهان میشی نیکو پدیدآمد ورستم

 اندیشید که این میش راآبشخوری است.پس اورادنبال کرد تابه چشمه ای رسید وخداراسپاس گفت ،وبدین سان دومین

 خوان سفرراپشت سرگذاشت.

رستم درچشمه ای سروتن بشست وبخفت ،امااین بارجایگاه رستم،مکان اژدهایی بزرگ بود .اژدهادرتاریکی شب سه

بار آشکارشدولی تارخش وحشت زده رستم رابیدارمی کرد ورستم چشم می گشود اژدها نهان می گشت.امادرآخرین

 بارکه رستم خشمناک با رخش درمی آشفت،خدا چنان کرد که اژدها نتوانست پنهان شود ودرآن تاریکی رستم اورادید

وسریع شمشیرش رادرآورد وبااژدهادرآویخت وبه یاری رخش که کتف اژدهارادریده بود ،براژدهاپیروزی یافت

اوراکشت وخوان سوم راپشت سرنهاد ،وبه راه خودادمه داد تاآن که شب هنگام به کنارچشمه ای رسیدوفرودآمد که

جایگاه زن جادوگربود.درآن جایگاه سفره ای ازغذا مهیادید وشروع کردبه می خوردن وسرود خواندن.زن جادوگر

 خودرابه شکل میگساری جوان درآورد وبه نزدرستم آمد امارستم جامی شراب بدوداد وازخداوند نیکودهش

 یادکرد،چهره ی زن جادوگر،دگرگون وسیاه گشت ورستم اورادربندکشید وازاوخواست تاچهره ی واقعی خودرابنماید،

 وزن ،به صورت پیری زشت وپلیدنمایان گشت ورستم میانش را به خنجر دونیم کرد وازآن جا روی به راه آورد.

چون رستم خوان چهارم راپشت سرنهاد؛به بیابانی تیره وتاریک رسیدوازآن گذشت وبه روشنایی درآمد ورخش

رارهاساخت وخودبرآسود امادشتبان،رخش رادرمرغزاریافت وبه سوی رستم ورخش شتافت وچوبی به پای رستم

نواخت واورابیدارساخت .رستم خشمناک شد وبی آنکه سخنی بگوید دوگوش دشتبان رابرکند ودشتبان نالان به نزد

اولاد،پهلوان آن مرز شتافت وازاویاری خواست واولاد،سپاهی برگرفت وبارستم به نبردپرداخت .این پنجمین خوان

رستم بود امارستم سپاه اولادراپراکنده ساخت واولاد رادرکمند خویش گرفتارساخت واوراپیاده،کشان باخودببرد وبا وی

برآن نهاد تااولاد،جایگاه کاوس ودیوسپید وارژنگ رابه وی بنمایاند واونیزپس ازپیروزی ،پادشاهی مازندران رابه

اوببخشدوبدین سان اولاد راه خانه ی دیوسپید وهمچنین زندان کاوس رابه رستم نشان داد ،تاآنکه رستم به کوه

"اسپروز" رسید که قرارگاه ارژنگ دیوبود (وششمین خوان سفر.)رستم گرز سام رابرگرفت واولاد رابردرختی بست

وبه سوی ارژنگ روی آوردوبا وی درآویخت و سرازتن ارژنگ جداساخت.وپس ازپیروزی ؛به جایگاه نخستین

آمد.اولاد را رهاکرد وبااورهسپار زندان کاووس درمازندران گشت واورایافت وازکاووس نشان جایگاه دیوسپیدراگرفت

ودانست که درمان چشم کاووس به خون دل ومغز دیوسپید است.

رستم هفت خوان سفرراآغازکرد وازهفت کوه گذشت تابه غاری رسید که دیوسپید درآن جا بود،پس درنگی کرد

تاروزفرارسید ودیوان را زمان خواب فرا رسید،آنگاه رستم به دیوان حمله کرد وبسیاری ازآنان راکشت ودیگرا ن

گریختند وبادیوسپیددرآویخت دیوسپیدرادرنبردی سخت کشت وجگرش رادرآورد وبه نزد کاوس شتافت واوراازکشته

شدن دیوسپید آگاه کرد وخون دیوسپیدرادرچشمان کاوس چکاند واوبینایی خودرابازیافت واین چنین هفت خوان رستم به

پایان رسید.




تاریخ : یکشنبه 90/1/14 | 8:8 عصر | نویسنده : هادی اخوان

چندین بار به شماخطاب نمودم که جنابعالی اهل فضل ودانشی،توی همین دانشگاه آزادمان چه تحقیقاتی که نکردی!

صدهاهزارباربهت گفتم  درهیچ امری بدون کنکاش، مطلبی برزبان میاور . کم کم آدم راکفری می کنی! اصلاًشما بی

جاکردی وغلط می فرمایی!بیسواد!عوام !رفتی دوسه کلاس درس خواندی حالامی آیی روی حرفمان حرف می

زنی .اصلا!سروپایت توی این بازارارز به چنددلارمی ارزد که صدایت رابرایم بلند می کنی ؟ترا چه رسد به این حرف

 ها؟برای خودت یاوه ها می با فی ؟....بگوببینم داشتی راجع به چی سخن می گفتی؟حرفمان درموردچه موضوعی بود؟تا

 دوباره عصبانی نشدم چیزی بگو . می گوید :تصدقت بروم! قربان شکوه وهیبتت!داشتیم از مال وجیفه ی ناچیز

دنیاسخن می گفتیم که لاکردار فکمان دررفت وزبان بی صاحبمان تکانی خوردو گفتیم که"دیدید که شورای نگهبان به

 علت مغایرت باشرع وقانون اساسی طرح رسیدگی به دارایی های مقامات کشوری راردکرده است."بازهم داری مارا

 برزخی می کنی !اصلاً به من وتوچه فلانی چقدرمال ومنال دارد ؟واقعاًچنین اعمالی نه تنها خلاف شرع وقانون اساسی

است؛ بلکه دوراز نزاکت ادبی می باشد.تا توباشی دیگر توی اموال دیگران فضولی نکنی . مگر این اموال اندک نیازبه

تحقیق دارد؟ اندک مالی که ازعرق جبین وکد یمین به دست آورده شده است. مگرخدای ناکرده توی بانک های خارجی

حساب های چندین میلیون دلاری دارند که باید بدانیم؟به فرض اگر حسابی هم داشته باشند ؛حسابشان خالی خالی است!

 یادرفلان کشور ویلادارند که بایدمتوجه باشیم؟یادرفلان شرکت بزرگ داخلی وخارجی سهام دارند که بایددرک کنیم؟یا

فرزندانشان توی اقتصاد کشوردستی دارندوزبانم لال باندی راتشکیل دادند که باید تحقیق کنیم ؟یادردانشگاه های خارجه

 مفت ومجانی ازبورسیه استفاده می کنند که باید مطلبی را بفهمیم؟یا  .... بروبه همین خیال باش ،تاتوباشی ازاین حرف

 های بودارنزنی !!؟




تاریخ : یکشنبه 90/1/14 | 4:45 عصر | نویسنده : هادی اخوان

سلم،بزرگترین پسرفریدون که روم وخاوررابا لشکری گران به وی دادوازاوخواست تابه خاوررود وبالقب "خاورخدای"

به پادشاهی بنشیند.اماسلم تقسیم مملکت راعادلانه نمی دانست؛ زیراپدر تخت زرین وقلمروهای ارزنده رابه ایرج 

 ،پسرکوچکترش بخشیده بود.بنابراین فرستاده ای به نزد برادر خود تورفرستاد واورابا خودهمداستان ساخت ،وپس

ازملاقاتی که بین دوبرادراتفاق افتاد،موبدی تیزرو رابرگزیدند وبه نزدپدرگسیل داشتند وبه پدراعتراض کردند که

خودپسندانه وبی توجه به فرمان خداوند درتقسیم مملکت بی عدالتی کرده ،فرزندبزرگ راخواروفرزندکهترراهنرمندوشا

یسته دانسته است.ودرپایان ازفریدون خواستند تا تاج راازایرج برگیردواورا همانند پسران دیگر به فرمانروایی گوشه

ای ازجهان بگمارد.

سلم وتوربه پدر هشداردادند که اگرخواست آنان رابرآورده نسازد با سواران تورانی وچینی به ایران آمده وازایران

وایرج دماربرخواهندآورد.فریدون پیغام پسران راشنید ومهربانانه پاسخ داد. ایرج بی سپاه وتاج وتخت به نزدبرادران

شتافت تاآنان رامتقاعدسازدتادست ازعداوت بردارند. وسپاه سلم وتوربه وی دل بستندواوراشایسته ی شاهی

دانستندوسلم ،که ازاین امرآگاه شده بود کینه جوی وسرگران گشت وبه تورگفت که اگربیخ ایرج راازجای نکنیم

اوماراازتخت فرودخواهدآورد.پس شبانه به سرای ایرج روی آوردند وتورایرج راکشت.چون منوچر فرزنددختری

فریدون بالید به کین جویی برخاست.سلم وتوربه حیله بااوازدر آشتی درآمدندوازگذشته پوزش

خواستند،امامنوچهرنپذیرفت وبا آنان پیکارنمود.

 سلم وتورباسپاهی گران به مقابله ی وی برخاستند ودرکنار"الان دژ" نبردی سخت درگرفت که باپیروزی منوچهرپایان

پذیرفت وتورکشته شد وسلم روی به گریزنهاد وخواست به "الان دژ"پناه برد که قارن،سپهدارمنوچهر،قبلاًآن

دژراویران ساخت وکشتی هایی که درکنارآن بود غرق نمود. وسلم به "الان دژ"رسیدوکشتی ها راغرق شده یافت

وناگزیر باسپاه منوچهر به نبرد پرداخت. ومنوچهربااودرآویخت وباشمشیرتنش رادونیم کردوسرش راازبدنش جدانموده

وبرنیزه گذاشت .سپاه سلم پراکنده شد ومنوچهرسرسلم رابانامه ای به نزدفریدون فرستاد.




تاریخ : یکشنبه 90/1/14 | 12:53 صبح | نویسنده : هادی اخوان

شغاذ نابرادری رستم بودکه که دخترشاه کابل رابه زنی گرفته بود.شاه کابل باژگزاررستم بودوسالانه یک چرم گاوزربرای

رستم می فرستادولی پس ازآن که شغاذ دختروی رابه زنی گرفت توقع داشت که رستم دیگرازاوباج نگیردامافرستادگان

رستم به کابل رفتندوازشاه باژخواستندواین امربرشغاذگران آمدوباشاه کابل به رای زنی پرداخت وبرآن نهادکه به نیرنگ

رستم رابه دام افکنده وبکشند.شغاذبرشکارگاهی چاه های عمیق کَندودرزیرآن  تیغ وشمشیرونیزه های زیادی

قرارداد.آن گاه شاه کابل به نیرنگ شغاذرادربزم وجشن خودخوارکردواورابراندوشغاذ رهسپارزابلستان شد وبه نزد رستم

رفت وازشاه کابل بدی ها گفت وافزودشاه کابل برآن است تا باج نپردازدوسرکشی آغازکند.رستم برآشفت وبرادررا

دلداری دادوخواست سپاه به کابل کشاند اما شغاذاورامنصرف ساخت .شغاذازرستم خواست که بی سپاه با زواره

وصدسپاهی سواروصدپیاده به کابل برود،زیرامطمئن است که شاه کابل خواهشگران را به نزداوخواهدفرستادوپوزش

خواهدخواست .چنین نیزشدزیراچون رستم وشغاذبه کابل نزدیک شدندشاه کابل هدیه ها به نزد رستم آوردوپوزش

خواست ،ورستم نیزگناه اورابخشودوشاه کابل اورابه جایگاهی خرم که درآن جا بزمی ساخته بود به مهمانی

فراخواندورستم ویارانش دعوت شاه کابل راپذیرفتند،وبه شکارگاهی که چاه ها درآنجا کنده شده بودندرفتند.رخش بوی

خاک وچاه رادریافت وترسان ازسویی به سویی می شتافت تاآن که به میان دوچاه سرپوشیده رسیدودرنگ کرد.رستم

خشمناک شد وتازیانه ای بر وی زد که رخش رابرانگیخت ورخش وسوارش باهم به چاه فروافتادند،وسلاح هادرتن آن

دونشست وپهلوی رخش رادرید ومُرد.رستم بعدازمدتی سربلندکردوشغاذرابرسرچاه دید، ومتوجه شد که کاراوست

واوراسرزنش ها کرد ،وگفت که دراین مکان حیوانات شکاری خواهدآمد واوراخواهنددرید اگرکمان وتیرش رابه او بدهد

بهترخواهدبود.شغاذتیروکمان خویش رابه رستم داد .رستم کمان رابرداشت وبه سختی برکشید وشغاذ رانشانه

گرفت .شغاذبه چناری کهن که درون آن تهی بود پناه برد.رستم تیررارهاکردوشغاذرابه درخت دوخت.رستم دردرون چاه

خداوندراشکروسپاس گفت که به اوقدرت داده که ازشغاذانتقام گیرد.علاوه بررستم ورخش ،زواره ،برادررستم

ودیگریاران وی نیز درچاه های دیگرفرو افتادند ومردند وتنها یک سوارتوانست بگریزد وخبرکشته شدن رستم رابه

زال برساند.زال فرامرز پسررستم رابه کابلستان فرستادتاشاه کابل رابکشدوکشتگان رابه زابلستان بازآرد.فرامرزبه کابل

رفت وتن بی جان رستم را برخاک وخون یافت ،ودرودگران رابه ساختن تابوت گماشت.تن رستم راباآب وگلاب شستند

واورادرتابوتی قیراندودومشک آلود نهادند وبا زواره ودلاوران ورخش به زابلستان آوردند.درطول راه مردم گریان

برسرراه ایستاده بودند.درزابل درباغی برایش دخمه ای ساختند ودرحالی که مردم گل ومشک برپایش می

ریختند،دردخمه رابستند .مردم سیستان یک سال درسوک رستم بودند.مردم ایران نیزپس ازآن هرگزرستم

راازیادنبردند،آن چنان که درزمان هرمز هنوزدرفش اژدهاپیکرش نگهداری می شدوشاه ایران ،آن رابه بهرام چوبین

سپرد تابه نبردباساوه شاه برود .وبدین گونه زندگی محبوب ترین ومهم ترین شخصیت داستان های شاهنامه به پایان می

رسد.




تاریخ : شنبه 90/1/13 | 12:47 صبح | نویسنده : هادی اخوان

به مناسبت  سال90که به سال" جهاداقتصادی" نامیده شده است؛بسیاری از زمین خواران ومفسدان اقتصادی دربیانه

 ای جدا ازاین نام حمایت کرده وتأکیدنمودند، امسال به چنان جهادی دست خواهندزد که ازصدراسلام گرفته تاکنون احدی

مثل آن رامشاهده ننموده است.دراین بیانیه که  درقسمتی ازآن آمده است"مازحمتکشان درعرصه ی اقتصادی باردیگربه

 ملت غیورایران قول می دهیم با آرامش کامل وبدون هیچ گونه واهمه ای اززحمتکشان نیروی انتظامی وقضایی، به

چنان جهادطاقت فرسایی دست زنیم که جهانیان راانگشت به دهان واداریم وبه دشمنان انقلاب وایران باردیگر نشان

خواهیم دادتاشقایق هست زندگی بایدکرد."متن کامل این بیانیه به صورت کامل درسایت های سبز منتشرشده است.