سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 93/10/23 | 10:3 عصر | نویسنده : هادی اخوان

 

 

یکی ازنمایندگان محافظه کار که منضبط ترین نماینده ی کشورلقب گرفتند وهمواره درآن گوشه وکنارمجلس لم می دادند وکاری به کاردیگران نداشتد و مصداق بارز جمله ی معروف "همه جاراآب ببرد فلانی راخواب می برد "،بوده چون فال به نام این نگون بخت دراین ایام برای ایراد نطق پیش ازدستوررسید، دست تغابن برسرکوفت ودرنهان خانه ی دل، فریادبرآورد: چرااکنون که دوره ی حمله به سخنران مجلس دراوج است وتنورداغ نوبت به مارسیده ،شاید کلامی ازفنرفک اینجانب دررفته وموجب تکدروتحریک مجلسیان ارزشی! گرددوازگوشه وکناربرسراین مظلوم ریخته ووی را به باد کتک بگیرند؛ همچون علی مطهری .لذا باتوجه به داستان گرگ وروباه وشیرمولانا دانست که بایداز قسمت گری روزگذشته ی نمایندگان ارزشی! ودل سوخته ی ولایت! تدبیری بیندیشد تا سرش مصون بماند. بنابراین سخنانی برزبان جاری ساخت وسبک تازه ای در نطق پیش ازدستوربرگزید که نه اوراگزندی بیفتاد، به طوری که ازاین معرکه جان سالم به درببرد.                                                      

   اما نطق پیش ازدستوراو وعکس العمل نمایندگان:

                                                  باسمه تعالی

"بادرود وسلام به ارواح پاک شهداوتبریک پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بربحرین غاصب!!!جانم بگوید خوشگل های من! یکی بود یکی نبود، غیر از خدا ی مهربون هیچ کس نبود. در یک دهی آن دوردورها چوپانی  با گوسفندهایش زندگی می کرد. هرروزکارش این بوده که گوسفندها رابه چرامی برد وبرمی گشت .سال ها بود که او دوستی نداشت و خیلی غمگین و تنها  شده بود. او هر روز فقط با گوسفندان بود .
یک روز حوصله اش سر رفته ، تصمیم گرفت دروغ بگویدتاسرگرم شود. گفت: "کمک کنید! کمک کنید! گرگ آمده!" همه ی مردان ده با داس وتبر تند تند آمدند. البته خبری ازگرگ نبود و همه به خانه بر گشتند.
یک روزی دیگر چوپان دوباره همان کار راتکرارنمود. باز همه ی  مردان هجوم آوردند تادمارگرگ رادرآورند، ولی باز گرگی ندیدند وناامیدوخسته برگشتند.
روزی ازروزهاکه چوپان مشغول چرای گوسفندان بود دور از خانه اش ,  گرگ خیلی بزرگ و ترسناکی دید . باوحشت فریاد برآورد "کمک کنید! گرگ آمده است!گرگ آمده ، کمک ،کمک" ولی هیچ کس به فریادش نرسید چون فکر می کردند که دوباره دروغ دیگر است . هرچه چوپان برسروصورتش زد وگریست فایده ای نداشت وگرگ تمام گوسفندان راجلوی چشمان چوپان ازهم درید.این هم بود سخنرانی پیش از دستورمن.قصه من به سررسید آقا کلاغه به خونه اش نرسید،بالارفتیم دوغ بود ،پایین اومدیم ماست بود،قصه ی ما راست بود.وسلام علیکم ورحمه اله وبرکاته. "

بعدازسخنرانی آتشین ومفید ایشان !،بسیاری ازهمان نمایندگان حمله ور به آقای مطهری رضایتمندی خودشان راابرازداشتند وبااستقبال ازسخنران فرمودند :"این رامی گویند صحبت کردن ،آفرین برتو ،به این می گویند آزادی وبیان مشکلات مردم ازتریبون مجلس .بعضی آقایان یادبگیرند ."آن گوشه ی مجلس هم چند نفرازنمایندگان خیال کردندکه توی خونه ی مادربزرگشان به سرمی برند وباشنیدن سخنان سخنران ،تخت گرفتند خوابیدند چنان که خوروپفشان به گوش هیئت رییسه هم می رسید.