سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 90/12/28 | 11:34 صبح | نویسنده : هادی اخوان

مامتعجب ودرشگفتیم که بااین همه جایگاه والایی که درکشورداریم کسی سراغی ازمانمی گیرد ودرموردکارهایمان مارااستیضاح ،یاچنددرجه تخفیف تر سؤال نمی فرماید که چرافلان کردی وبهمان نکردی ؟لذا ازآن جایی که کسی به سراغمان نمی آید وبه قول معروف "کسی به فکرگلهانیست " خودسرانه درجایگاه موکلین مردم جلوی آینه ایستاده تاچندسؤال آبدار ازخودمان بپرسیم وخودمان نیز به عنوان مسئول امور ورتق وفتق کننده ی کارها پاسخ دندان شکنانه به خودمان بدهیم که تاما چون ماباشیم ازمن چون من سؤال نفرمایند .

امادرجایگاه  موکلین سؤال کننده :

ازاین که لطف کردید وتشریف آوردید تابه سؤالات پاسخگوباشید متشکریم. همه مامی دانیم کاربسیاراست وفرصت اندک، اماپرسش ها 1- چرابه پسرتان پول توجیبی نمی دهید؟2-چرااورابعدازسفربه خانه راه نداده اید؟3-چراچندروز به اداره تشریف نبردید؟

جلوی آینه درمقام پاسخ گوقرارمی گیریم :

ازشماموکلین گرامی که این سؤالات رانمودید ،سپاسگزارم. "الان شب عیداست ومی خواهیم صفایی بکنیم"."یک شوخی بکنم"اصلاًاین سؤالات درحدسؤال نبوده است ،خوب می آمدید منزلمان ویک چای باهم می زدیم وبه سؤالات شماجواب می دادم وقت بنده راگرفتید که چه بشود؟ اصلاً به این سؤالات جواب ندهم وبه ریش شمابخندم چه کاری ازدست شما برمی آید ؟اکثرشماکه رفتنی هستید! جرئت دارید مرااستیضاح کنید!!امروزمی خواهم باشماحال کنم به همه ی شمافحش وبدوبیراه بگویم چه کارمی خواهیدبکنید؟پرسیدید به پسرم پول توجیبی نمی دهم؟ الان بروید توی حسابم رانگاه کنید یک ریال هم داخلش نیست .آخرازکجابیاورم ؟حقوقمان رازیادکنید ؛ای به چشم .چراپسرتان رابه خانه راه ندادید ؟ اصلاً کی ایشان رابه سفرفرستاده است ؟خودش رفته خدابه همراهش! گفتیم حالا که رفتی سفر،سفربه سلامت !همان بهتر همیشه درسفرباشی وبرنگردی !چندروزبه محل کارم نرفتم که نرفتم اصلاً دوست داشتم !ازحقوقم کم کنید ازاین به بعدهم هروقت دلم خواست به محل کارم نمی روم هرکاری دوست داریدبکنید. این راه واین هم جاده روراست! اصلاً کی به شمامدرک داده است ؟سبزی فروش سرکوچه مان برای مدرکتان تره خردنمی کند!برویدخدا روزیتان راجای دیگرحواله کند!!دفعه آخرباشد خجالت که نمی کشید؟این همه کارمانده می آیید؛سؤال می کنید!دفعه ی بعدهرچه توی دهنم است نثارتان خواهم کرد.دیدارتاروزقیامت.

تکانی به خودمان می دهیم ودرجایگاه موکلین قرارگرفته،می گوییم :خداراشکر ،این تابوی سؤال ازخودمان شکسته شد!کسی توی این چندسال چنین کارشاقی نکرده بود ولی نمی دانیم  وجدانمان ناراحت است وبه یاداتفاق دهمان می افتم که پارسال یارو ،از ده همجوار که میانه ی خوبی هم نداریم به روستایمان آمده بود وکدخدای بیچاره رابه بادکتک گرفت .آن قدراورازد که نزدیک بود کدخدابمیرد سرآخرهم دورکدخداخطی کشید وگفت :اگر جرئت داری ازاین دایره پایت رابیرون بیاور؟!کدخدا هم بعدازرفتن فلانی، این طرف وآن طرف رانگاه کرد ویواشکی پایش رابیرون آورد وبه عیال گفت :دیدی که حرف فلانی را گوش ندادم وزدم توذوقش ؟عیال بیچاره یک نگاهی ترحم آمیزبه کدخداکرد ودستش رابالا گرفت وگفت :خداتوراشفادهد!!!!!